فاطمه بضعة منى و هى نور عینى و ثمرة فؤادى و روحى التى بین جنبى و هى الحوراء الانسیة «فاطمه پاره تن من است، و نور چشمان من، و میوه دلم و روح من است و او حورى انسان صفت است» پیامبر اسلام(ص) در آن سال كه سال پنجم بعثتش بود در سختترین شرائط و حالات به سر مىبرداسلام منزوى بود، و مسلمانان اندك نخستین، شدیداً تحت فشارمحیط مكه بر اثر شرك و بت پرستى و
قیمت فایل فقط 3,900 تومان
فاطمه(س)
فاطمه بضعة منى و هى نور عینى و ثمرة فؤادى و روحى التى بین جنبى و هى الحوراء الانسیة: «فاطمه پاره تن من است، و نور چشمان من، و میوه دلم و روح من است و او حورى انسان صفت است».
پیامبر اسلام(ص) در آن سال كه سال پنجم بعثتش بود در سختترین شرائط و حالات به سر مىبرد.اسلام منزوى بود، و مسلمانان اندك نخستین، شدیداً تحت فشار.محیط مكه بر اثر شرك و بت پرستى و جهل و خرافات و جنگهاى قبایل عرب و حاكمیت زور و بینوائى تودههاى مردم، تیره و تار بود.پیامبر(ص) به آینده مىاندیشید، آیندهاى درخشان از پشت این ابرهاى سیاه و ظلمانى، آیندهاى كه با توجه به اسباب عادى و ظاهرى بسیار دور دست و شاید غیر ممكن بود.در همین سال حادثه بزرگى در زندگى پیامبر رخ داد، به فرمان خدا براى مشاهده ملكوت آسمانها به معراج رفت، و به مصداق «لنریه من آیاتنا الكبرى» آیات عظیم پروردگار در پهنه بلند آسمان را با چشم خود دید، و روح بزرگش بزرگتر شد، و آماده پذیرش رسالتى سنگیتتر توأم با امید بیشتر.در روایتى از اهل سنت و شیعه - كه هر دو بر آن تأكید دارند - مىخوانیم: پیامبر(ص) در شب معراج از بهشت عبور مىكرد، جبرئیل از میوه درخت طوبى به آن حضرت داد، و هنگامى كه پیامبر(ص) به زمین بازگشت نطفه فاطمه زهرا سلام اللّه علیها از آن میوه بهشتى منعقد شد.
لذا در حدیث مىخوانیم كه پیامبر(ص) فاطمه سلام اللّه علیها را بسیار مىبوسید، روزى همسرش عایشه بر این كار خرده گرفت، كه چرا اینهمه دخترت را مىبوسى؟!
پیامبر(ص) در جواب فرمود:«من هر زمان فاطمه را مىبوسم، بوى بهشت برین را از او استشمام مىكنم».
و به این ترتیب این مولود بزرگ از عصاره پاك میوههاى بهشتى و از پدرى همچون پیامبر(ص)، و مادر ایثارگر و فداكارى همچون «خدیجه» در روز بیستم جمادى الثانى گام به دنیا نهاد، و طعن و سرزنشهاى مخالفین كه پیامبر را بدون «نسل جانشین» مىپنداشتند، همگى نقش بر آب شد، و به مضمون سوره «كوثر» فاطمه زهرا چشمه جوشان براى ادامه دودمان پیامبر و ائمه هدى و خیر كثیر در طول قرون و اعصار، تا روز قیامت شد.
این بانوى بهشتى (ص) نام داشت كه هر كدام از دیگرى پر معنىتر بود: 1- فاطمه، 2- صدیقه، 3- طاهره، 4- مباركه، 5- زكیه، 6- راضیه، 7- مرضیه، 8- محدثه، 9- زهرا و هر یك بیانگر اوصاف و بركات وجود پربركت او است.
همین بس كه در نام معروفش «فاطمه» بزرگترین بشارت براى پیروان مكتبش نهفته است، چرا كه «فاطمه» از ماده «فطم» به معنى جدا شدن، یا باز گرفتن از شیر است، و طبق حدیثى كه از پیامبر گرامى اسلام(ص) روایت شده به امیر مؤمنان على(ع) فرمود:
«مى دانى چرا دخترم، فاطمه نامیده شد؟
عرض كرد:بفرمائید.
فرمود:براى آنكه او و شیعیان و پیروان مكتبش از آتش دوزخ باز گرفته شدهاند»!
از میان نامهاى او نام «زهراء» نیز درخشندگى و فروغ خاصى دارد، از امام صادق(ع) پرسیدند:چرا فاطمه را «زهراء» مىنامند؟
فرمود:«زیرا زهراء به معنى درخشنده است و فاطمه چنان بود كه چون در محراب عبادت مىایستاد و نور او براى اهل آسمانها پرتو افكن مىشد، همانگونه كه نور ستارگان براى اهل زمین [پرتو افكن است]. لذا زهراء نام نهاده شد».هنگامى كه خدیجه زنى با شخصیت و معروف به بزرگى بود، با پیامبر اسلام(ص) ازدواج كرد زنان مكه از او قطع رابطه كردند، و گفتند: او با جوان تهى دست و یتیمى ازدواج كرده و شخصیت خود را پائین آورده است!
این وضع همچنان ادامه یافت تا اینكه خدیجه باردار شد و جنینش كسى جز فاطمه زهرا نبود.به هنگام وضع حمل به سراغ زنان قریش فرستاد و از آنها خواست كه در این ساعات حساس و پردرد و رنج به یارى او بیایند و تنهایش نگذارند، اما او با این پاسخ سرد و درد آلود روبرو شد كه:«تو سخن ما را گوش نكردى، با یتیم ابوطالب كه مالى نداشت ازدواج نمودى، ما نیز به كمك تو نخواهیم شتافت»!
خدیجه با ایمان، از این پیام زشت و بى معنى سخت غمگین شد، اما در اعماق دلش نور امیدى درخشید كه خدایش او را در اینحال تنها نخواهد گذاشت.لحظات سخت و بحرانى وضع حمل آغاز شد، او در محیط خانه تنها بود، و زنى كه او را كمك كند وجود نداشت، قلب او فشردهتر مىشد، و امواج خروشان بى مهریهاى مردم روح پاكش را آزار مىداد.ناگهان برقى در افق روحش درخشید، چشم بگشود و چهار زن را نزد خود دید، سخت نگران شد. یكى از آن چهار زن صدا زد:
نترس و غمگین مباش. پرودرگار مهربانت ما را به یارى تو فرستاده است ما خواهران توایم.
من سارهام!و این یك آسیه همر فرعون است كه از دوستان تو در بهشت خواهد بود.
آن دیگر مریم دختر عمران.و این چهارمى را كه مىبینى دختر موسى بن عمران، كلثوم است!ما آمدهایم كه در این ساعت یار و یاور تو باشیم.و نزد او ماندند تا فاطمه بانوى اسلام دیده به جهان گشود.آرى به مصداق((ان الذین قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائكة الاتخافوا و لاتحزنوا)). كسانى كه بگویند پروردگار ما اللّه است، فرشتگان بر آنها نازل مىشوند و مىگویند نترسید و اندوهى به خود راه ندهید»
در اینجا نیز علاوه بر فرشتگان، ارواح زنان با شخصیت جهان به یارى خدیجه با ایمان و پر استقامت شتافتند.تولد این مولود خجسته آنچنان پیامبر(ص) را خشنود كرد كه زبان به مدح و ثناى پرورگار گشود، و زبان بدخواهان كه او را ابتر مىخواندند، براى همیشه كوتاه شد.خداوند مژده این مولود پربركت را در سوره كوثر به پیامبرش داد و فرمود:انا اعطیناك الكوثر.فصل لربك وانحران شانئك هو الابتر»:ما سرچشمه جوشان خیر كثیر را به تو بخشیدیم.اكنون كه چنین است، براى پرودگارت نماز بجاى آور و تكبیر گو!مسلماً دشمن تو، ابتر است!
فصل دوم
محبت فراوان پیامبر(ص) نسبت به فاطمه(س)
اذا اشتقت الى الجنة قبلت نحر فاطمة:
هنگامى كه شوق بهشت در دلم پیدا مىشود گلوى فاطمه را مىبوسم!
همه مورخان و ارباب حدیث نوشتهاند كه پیامبر(ص) نسبت به دخترش فاطمه(س) علاقه عجیبى داشت.
بدیهى است علاقه پیامبر تنها به خاطر رابطه پدرى و فرزندى نبود، هر چند این عاطفه در وجود پیامبر(ص) موج مىزد، اما تعبیرات و سخنانى كه پیامبر(ص) به هنگام اظهار علاقه نسبت به دخترش فاطمه(س) بیان مىكرد، نشان مىداد كه در اینجا معیارهاى دیگرى مطرح است.
واین محبت از محبتها جدا است حب محبوب خدا، حب خدا است
از میان روایات فراوانى كه در این زمینه رسیده است كافى است به چند روایت زیر كه در كتب معروف شیعه و اهل سنت آمده اشاره كنیم:
1- ما كان احد من الرجال احب الى رسول اللّه من على و لا من النساءٍ احب الیه من فاطمة:
«احدى از مردان نزد پیامبر(ص) محبوبتر از امیر مؤمنان على(ع) نبود و نه از زنان، محبوبتر از فاطمه(س).
جالب این است كه این حدیث را گروه زیادى از عایشه نقل كردهاند.
2- هنگامى كه آیه شریفه:لا تجعلوا دعاء الرسول بینكم كدعاءٍ بعضكم بعضاً:
پیامبر را آن گونه كه یكدیگر را صدا مىزنید، صدا نزنید
نازل شد مسلمانان پیامبر(ص) را با خطاب «یا محمد» صدا نكردند، بلكه «یا رسول اللّه و یا ایها النبى» مىگفتند.
فاطمه(س) مىگوید:بعد از نزول این آیه من دیگر جرأت نكردم پدرم را به عنوان «یا ابتاه» (پدرجان!» صدا كنم، و هنگام كه خدمتش مىرسیدم «یا رسولاللّه» مىگفتم.
یكى دوبار این خطاب را تكرار كردم، دیدم پیامبر(ص) ناراحت شد و از من روبرگردانید. دفعه سوم رو به من كرد و گفت:یا فاطمة انها لم تنزل فیك و لا فى اهلك و لا نسلك، انت منى و انا منك، انما نزلت فى اهل الجفاء و الغلظة من قریش!:
اى فاطمه این آیه درباره تو نازل نشده، و نه درباره خاندان و نسل تو، تو از منى و من از توأم، این در مورد جفاكاران و تند خویان بى ادب از قریش نازل شده است!
سپس این جمله عجیب و روح پرور را افزود:قولى: یا ابه! فانها احیا للقلب و ارضى للرب!
«بگو پدرجان! كه این سخن قلب مرا زنده مىكند و خدا را خشنود مىسازد».
آرى آهنگ دلنواز پدرجان فاطمه(ع) با روح پیامبر(ص) همان مىكرد كه امواج نسیم بهارى با شكوفههاى لطیف درختان.
3- در حدیث دیگرى آمده است پیامبر چنان مشتاق فاطمه(س) بود كه هر گاه به سفر مىرفت آخرین كسى را كه با او وداع مىكرد زهرا(س) بود، و به هنگامى كه از سفر باز مىگشت نخستین كسى را كه به دیدنش مىشتافت فاطمه(س) بود.
4- این حدیث را نیز بسیارى از محدثان شیعه و اهل سنت نقل كردهاند كه پیامبر فرمود:
من آذاها فقد آذانى.و من اغضبها فقد اغضبنى.من سرها فقد سرنى.و من سائه فقد سائنى.
هر كس او را آزار دهد مرا آزار داده است.و هر كس او را خشمگین كند مرا خمشگین ساخته.
هر كس او را مسرور كند مرا مسرور ساخته نموده.و هر كس او را اندوهگین سازد مرا اندوهگین ساخته است!
بدون شك شخصیت والاى فاطمه(س) علیها و آینده درخشان و مقام عرفان و ایمان و عبادتش اینهمه احترام را ایجاب مىكرد. چرا كه امامان، همه، از نسل او بودند. و بعلاوه او همسر بزرگمرد اسلام امیر مؤمنان على(ع) بود.
اما پیامبر(ص) با این عمل مىخواست حقیقت دیگرى را نیز به مردم تفهیم كند و دیدگاه اسلام را در زمینه دیگرى روشن سازد و انقلاب فكرى و فرهنگى بیافریند و بگوید:دختر موجودى نیست كه باید زنده به گور شود.
ببینید من دست دخترم را مىبوسم، او را بر جاى خود مىنشانم، و اینهمه عظمت و احترام براى او قائلم.
دختر انسانى است همچون سایر انسانها، نعمتى است از نعمتهاى پرودرگار، موهبتى است الهى.
دختر نیز مىتواند مانند پسر مدارج كمال را طى كند و به حریم قرب خدا راه یابد.
و به این ترتبیب شخصیت در هم شكسته زن را در آن محیط تاریك احیاء فرمود.
فصل سوم
فاطمه(س) در كنار پدر
ان اول شخص یدخل على الجنة فاطمه بنت محمد:«نخستین كسى كه در بهشت بر من وارد مىشود، فاطمه دختر محمد است».
در آن روزگار كه مسلمانان دوران آمادگى خود را در مكه مىگذراندند، محیط زندگى آنان سخت طوفانى و شرائط فوق العاده بحرانى بود.
آغاز اسلام بود و مسلمانان در اقلیت شدیدى قرار داشتند، و تمام قدرت و نیرو و حاكمیت و ثروت دست دشمنان بى رحم و بى منطق اسلام بود و هر كارى مىخواستند، مىكردند.
آزارى نبود كه بر سر مسلمانان نیاورند، و جسارت و توهینى نبود كه نسبت به مقام شامخ پیامبر(ص) روا ندارند.
در این دوران دو نفر بیش از همه ایثار و فداكارى كردند: از میان زنان «خدیجه» بود كه بر زخمهاى قلب و جسم پیامبر(ص) مرهم مىنهاد، و غبار غم و اندوه را با فداكاریهایش، با محبت و صفایش با همدردى و دلسوزى اش، از قلب مباركه پیامبر مىزدود.
و دیگر «ابوطالب پدر بزرگوار امیرمؤمنان على(ع) بود كه نفوذ و اعتبارى بسیار در میان مردم مكه داشت، و از تدبیر و هوش و ذكاوت فوق العادهاى برخوردار بود، او خود را سپرى نیرومند در برابر پیامبر(ص) كرده بود و یار و یاور و حامى مهربان پیامبر اسلام(ص) بود.
ولى با نهایت تأسف این هر دو یار وفادار، و دو شخصیت بزرگ و انسانهاى ایثارگر، در سال دهم هجرت به فاصله كمى چشم از جهان پوشیدند، و پیغمبر(ص) را در مرگ خود عزادار ساختند، و رسول خدا(ص) از این نظر تنها ماند.
شدت اندوه پیامبر(ص) در سوگ این دو شخصیت كه به حق هر كدام سهم قابل ملاحظهاى در پیشرفت اسلام داشتند، از اینجا روشن مىشود كه آن سال را «عام الحزن» نام نهادند یعنى «سال غم و اندوه»!.
اما از آنجا كه خداوند هر نعمتى را از بندگان برگزیدهاش مىگیرد نعمت دیگرى را جانشین آن مىكند هر كدام از این دو بزرگوار فرزندى از خود به یادگار گذاشتند كه درست نقش آنها را ایفا مىكردند.
امیرمؤمنان على(ع) یادگار «ابوطالب» همانند پدر حامى و مدافع و یار و یاور پیامبر(ص) بود، قبلا نیز چنین بود اما بعد از ابوطالب جاى خالى او را نیز پر كرد.
و خدیجه دخترش «فاطمه» را به یادگار گذاشت، دخترى مهربان، فداكار و شجاع و ایثارگر كه همواره در كنار «پدر» بود و گرد و غبار و رنج و محنت را از قلب پاك پدر مىزدود.
امیر مؤمنان على(ع) در آن هنگام 19 سال داشت در حالى كه فاطمه سلام اللّه علیها طبق احادیث معروف بیش از پنجسال از سن مباركش نگذشته بود، قابل توجه اینكه هر دو در خانه پیامبر(ص) زندگى مىكردند و مونس ساعتهاى تنهائى او بودند.
هنوز سه سال به هجرت باقى مانده بود، سه سال مملو از حوادث سخت و طوفانهاى شدید زندگى، مملو از مرارتها و ملالتها، مملو از آزارها و اهانتها و تلاشهاى دشمنان براى محو اسلام و مسلمین.
گاه دشمنان سنگدل، خاك، یا خاكستر بر سر پیامبر(ص) مىپاشیدند، هنگامى كه پیامبر(ص) خانه مىآمد، فاطمه سلام اللّه علیها خاك و خاكستر از سر و صورت پدر پاك مىكرد، در حالى كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، پیامبر(ص) مىفرمود:
دخترم غمگین مباش و اشك مریز كه خداوند حافظ و نگهبان پدر تواست.
گاه دشمنان در حجر اسماعیل اجتماع داشتند و به بتها سوگند مىخوردند كه هر كجا «محمّد» را پیدا كنند، او را به قتل برسانند.
فاطمه سلام اللّه علیها این خبر را مىشنید و به اطلاع پدر مىرساند تا مراقب بیشترى از خود كند و این نشان مىدهد كه نه تنها در درون خانه كه در بیرون نیز فاطمه سلام اللّه علیها در فكر دفاع و نجات پدر بود.
در یكى از همان سالها، ابوجهل مشتى اراذل مكّه را تحریك كرد كه به هنگامى كه پیامبر(ص) در مسجد الحرام به سجده رفته بود، شكمبه گوسفندى را بیاورند و بر سر حضرت بیفكنند، هنگامى كه این عمل انجام شد ابوجهل و اطرافیانش صدا به خنده بلند كردند و پیامبر(ص) را به باد مسخره گرفتند.
بعضى از یاران، منظره را دیدند اما دشمن بیرحم چنان آماده بود كه توانائى بر دفاع نداشتند، ولى هنگامى كه این خبر به گوش دختر كوچكش فاطمه(س) رسید به سرعت به مسجد الحرام آمد و آن را برداشت و با شجاعت مخصوص خودش، ابوجهل و یارانش ر با شمشیر زبان مجازات كرد، و به آنها نفرین فرمود.
آرى در آنجا كه گاهى مردن دلاور جرأت دفاع از پیامبر(ص) را نداشتند، این دختر شجاع و خردسال، حضور داشت و به دفاع از پیامبر(ص) مىپرداخت.
این دوران هر چه بود، سپرى شد، پیامبر(ص) عازم هجرت به مدینه گشت. فاطمه سلام اللّه علیها باید موقتاً از پدر جدا شود و در خانه تنها بماند، تا زمانى كه اجازه هجرت به او داده شود، در حالى كه 8 سال بیشتر از سن مباركش نمى گذشت. ولى همانگونه كه امیرمؤمنان على(ع) در لحظات حساس و بحرانى هجرت با خوابیدن در بستر پیامبر(ص) امتحان ایثار و فداكارى خود را داد و بدن خویش را در معرض شمشیرهاى دشمن گذارد، فاطمه(ص) نیز بدون جزع و بیتابى آمادگى خود را براى پذیرش این رسالت جدید اعلام داشت.
ولى دوران جدائى او نمى توانست زیاد طولانى باشد، و باید در كنار پدر همچنان بماند. و در محیط مدینه همچون مكه به دفاع خود ادامه دهد، و گردو غبار اندوه و حوادث سخت را از قلب نورانى پدر بشوید، لذا بعد از چند روز به اتفاق چند نفر از همسران پیامبر(ص) به همراهى امیر مؤمنان على(ع) به مدینه آمد.
فاطمه نه تنها در روزهاى عادى (هر چند پیامبر(ص) روز عادى نداشت) بكله در روزهاى جنگ و طوفانى نیز همچون یك مرد شجاع در شعاعى كه مأموریت داشت، از پیامبر(ص) دفاع مىكرد.
هنگامى كه جنگ «احد» پایان گرفت و تازه لشگر دشمن صحنه را ترك گفته بود و پیامبر(ص) با دندان شكسته و پیشانى مجروح هنوز در میدان احد بود فاطمه سلام اللّه علیها با سرعت به «احد» آمد و با اینكه هنوز نوجوان كم سن و سالى بود فاصله میان «مدینه» و «احد» را با پاى پیاده و با شوق زیاد طى كرد، صورت پدر را با آب شستشو داد، خون را از چهرهاش زدود، اما زخم پیشانى همچنان خونریزى مىكرد.
قطعه حصیرى را سوزاند، و خاكستر آن را برجاى زخم ریخت و مانع خونریزى شد، و عجیبتر اینكه براى جنگى كه در روز بعد اتفاق مىافتاد. اسلحه براى پدر فراهم مىكرد.
در جنگ احزاب كه از پررنجترین غزوات اسلامى بود، و در ماجراى فتح مكه در آن روز كه سپاه پیروزمند اسلام با احتیاطهاى لازم آخرین سنگر شرك را از دست مشركان گرفت و خانه را از لوث وجود بتها پاك كرد، باز مىبینیم فاطمه سلام اللّه علیها در كنار پیامبر قرار گرفته، و به كنار خندق مىآید و براى پیامبر(ص) كه چند روز گرسنه مانده، غذاى سادهاى كه از قرض نانى تجاوز نمى كرد، تهیه مىكند، و به هنگام فتح مكه براى او خمیه مىزند، آب براى شستشو و غسل آماده مىكند، تا گردو غبار را از تنش بشوید و لباس پاكیزهاى بپوشد و رهسپار مسجد الحرام شود.
فصل چهارم
«هر گاه على آفریده نمى شد، كسى كه لایق همسرى فاطمه باشد وجود نداشت».
ازدواجى كه عقدش در ملكوت آسمان بسته شد!
كمالات فوق العاده فاطمه(س) از یكسو.و انتسابش به شخص پیامبر از سوى دیگر.
و شرافت خانوادگى او نیز از سوى دیگر.
سبب شد كه مردان زیادى از بزرگان یاران پیامبر(ص) به خواستگارى او بیایند اما همه جواب رد شنیدند.و جالب اینكه غالباً پیامبر در پاسخ آنها مىفرمود:امرها الى ربها!
«كار فاطمه به دست پروردگار فاطمه است»!
از همه عجیبتر خواستگارى «عبدالرحمن بن عوف» بود، همان مرد ثروتمندى كه مطابق راه و رسم جاهلیت، به همه چیز از دریچه مادى مىنگریست، و مهریه سنگین را دلیل بر شخصیت زن و موقعیت ممتاز شوهر مىپنداشت.
او به خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض كرد:اگر فاطمه را به همسرى من درآورى یكصد شتر كه بار همه آنها پارچههاى گرانقیمت مصرى باشد به اضافه ده هزار دینار طلا مهریه او مىكنم!!
پیامبر(ص) از این خواستگارى زشت و بى معنى چنان خشمگین شد كه مشتى سنگریزه برداشت و به طرف عبدالرحمن پاشید و گفت:«تو گمان كردى من بنده پولم و ثروتم كه با پول و ثروت مىخواهى بر من فخر بفروشى»؟
آرى باید در خواستگارى فاطمه الگوهاى اسلامى مشخص شود، سنتهاى جاهلیت پایمال گردد، و معیارهاى ارزش اسلامى معلوم شود.
مردم مدینه در این گفتگوها بودند ناگهان این صدا در همه جا پیچید كه پیامبر(ص) مىخواهد تنها دخترش را به همسرى على بن ابیطالب(ع) در آورد.
على بن ابیطالب كه دستش از مال و ثروت دنیا كوتاه بود و از معیارهاى عصر جاهلى چیزى نداشت، اما وجودش از فرق تا قدم مملو از ایمان و ارزشهاى اصیل اسلامى بود.
هنگامى كه تحقیق كردند، معلوم شد رهنمون پیامبر(ص) در این ازدواج مبارك تاریخى وحى آسمانى بوده است، زیرا خودش فرمود:«اتانى ملك فقال یا محمد ان اللّه یقرأ علیك السلام و یقول لك: انى قد زوجت فاطمه ابنتك من على بن ابى طالب فى الملاءِ الاعلى، فزوجها منه فى الارض»:
«فرشتهاى از سوى خدا آمد و به من گفت: خداوند بر تو سلام مىفرستد و مىگوید من دخترت فاطمه را در آسمانها به همسرى على بن ابیطالب درآوردم تو نیز در زمین او را به ازدواج على درآور»!
هنگامى كه امیر امؤمنان على(ع) به خواستگارى فاطمه سلام اللّه علیها آمد، چهره مباركش از شرم گلگون شده بود. پیامبر(ص) با مشاهده او شاد و خندان شد فرمود براى چه نزد من آمدهاى؟
ولى امیرمؤمنان على(ع) به خاطر ابهت پیامبر(ص) نتوانست خواسته خود را مطرح كند، و لذا سكوت كرد.
پیامبر(ص) كه از درون امیرمؤمنان على(ع) باخبر بود، چنین فرمود:«لعلك جئت تخطب فاطمة».
«شاید به خواستگارى فاطمه آمدى»؟!...
عرض كرد:آرى، براى همین منظور آمدم.
پیامبر فرمود:اى على! قبل از تو مردان دیگرى نیز به خواستگارى فاطمه آمدند، هر گاه من با خود فاطمه این مطلب را در میان مىنهادم روى موافق نشان نمى داد، و اكنون بگذار تا این سخن را با خود او در میان نهم.درست است كه این ازدواج آسمانى است و باید بشود، اما شخصیت فاطمه سلام اللّه علیها خصوصاً، و احترام و آزادى زنان در انتخاب همسر عموماً، ایجاب مىكند كه پیامبر(ص) بدون مشورت با فاطمه سلام اللّه علیها اقدام به این كار نكند.
هنگامى كه پیامبر(ص) فضائل امیر مؤمنان على(ع) را براى دخترش بازگو كرد و فرمود:
من مىخواهم تو را به همسرى بهترین خلق خدا در آوردم، نظر تو چیست؟
فاطمه كه غرق در شرم و حیا بود سر به زیر انداخت و چیزى نگفت و سكوت كرد.
پیامبر(ص) سربرداشت و این جمله تاریخى را كه سندى است براى فقهاء در مورد ازدواج دختران باكره بیان فرمود:«اللّه اكبر! سكوتها اقرارها»:«خداوند بزرگ است، سكوت او دلیل بر اقرار او است».
و در پى این ماجرا عقد ازدواج به وسیله پیامبر(ص) بسته شد.
اكنون ببینیم مهریّه فاطمه چه بود؟
بدون شك ازدواج بهترین مردان جهان با سیده زنان عالم دختر پیامبر بزرگ اسلام باید از هر نظر الگو باشد، الگوئى براى همه قرون و اعصار لذا پیامبر(ص) رو به امیرمؤمنان على(ع) كرد و فرمود:چیزى دارى كه مهریه همسرت قرار دهى؟ عرض كرد:
پدر و مادرم بفدایت، تو از زندگى من به خوبى آگاهى كه جز «شمشیر» و «زره» و «شتر» چیز دیگرى ندارم.
پیامبر(ص) فرمود:درست است، شمشیرت به هنگام كارزار با دشمنان اسلام مورد نیاز است.
و باید با شتر نخلستان را آب دهى، و در مسافرتها از آن استفاده كنى.
بنابراین تنها زره را مىتوانى مهریه همسرت بنمائى و من دخترم فاطمه را در برابر همین زره به عقد تو درآوردم!
شاید بیشترین قیمتى كه در تواریخ درباره این زره نوشته شده است، پانصد درهم است.
آرى این گونه باید ارزشهاى غلط درهم بشكند، و ارزشهاى اصیل جانشین آن گردد، و اینگونه است راه و رسم مردان و زنان با ایمان، و این چنین است برنامه زندگى رهبران راستین بندگان خدا.
همیشه «مهریه» و «جهیزیه» و «تشریفات عروسى» سه مشكل بزرگ بر سر راه خانوادهها در مسئله ازدواج بوده است، مشكلاتى كه گاهى تمام دوران حیات ازدواج را مىپوشاند و آثار نكبت بارش تا پایان عمر دو همسر باقى مىماند.
گاه دعواها و مشاجرات لفظى، و گاه نزاعهاى خونین، بر سر این امور رخ داده است، و چه سرمایه هائى كه بر اثر چشم هم چشمیها و رقابتهاى زشت و كودكانه در این راه از بین رفته است، هنوز هم كه هنوز است این رسوبات افكار جاهلى در كسانى كه دم از اسلام مىزنند، كم نیست.
ولى باید جهیزیه بانوى اسلام همچون مهریهاش الگوئى براى همگان باشد.
اگر تعجب نكنید پیامبر(ص) دستور داده زره امیرمؤمنان على(ع) را بفروشد و پولش را كه حدود پانصد درهم بود نزد او آوردند.
پیامبر آن را سه قسمت كرد، قسمتى را به بلال داد، تا از آن عطرى خوشبو تهیه كند، و دو قسمت دیگر را براى تهیه وسائل زندگى و لباس تعیین فرمود.
پیداست وسائلى كه با این پول ناچیز مىتوان خرید چقدر ساده و ارزان قیمت باید باشد؟!
در تواریخ آمده كه هیجده قلم جهیزیه، با آن پول تهیه شد كه قلمهاى مهم آن چنین بود:
یكعدد روسرى بزرگ به چهار درهم.
یك قواره پیران به هفت درهم.
یك تخت كه با چوب و برگ خرما تهیه شده بود.
چهار عدد بالش از پوست گوسفند كه از گیاه خوشبوى «اذخر» پر شده بود.
یك پرده پشمى.
یك قطعه حصیر.
یك عدد دستاس «آسیاب كوچك دستى».
یك مشك چرمى.
یك طشت مسى.
یك ظرف بزرگ براى دوشیدن شیر.
یك سبوى گلى سبزرنگ... و مانند اینها.
آرى چنین بود جهیزیه بانوى زنان جهان.
جهت دریافت فایل فاطمه(س)لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 3,900 تومان
برچسب ها : فاطمه(س) , فاطمه(س) در كنار پدر , معارف , بانوى زنان جهان , همسر وفادار امیر مؤمنان , دانلود فاطمه(س) , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , دانلود پروژه