مقدمه پژوهش حاضر كوششی است برای تشریح وضعیت جامعه شیعه مدینه و مناطق همجوار آن در جنوب شهر مدینه، البته بیشتر از قرن نوزدهم به این سو و با اشارتی به پیشینه تاریخی آن این گزارش مبتنی است بر یك رشته منابع جور و اجور اعم از منابع درجه اول و دوم، از آثار عربی قرون میانه تا نوشته های سیاحان اروپایی و آثار مخالفان فعلی دولت سعودی همچنین از نوشته های
قیمت فایل فقط 4,900 تومان
جامعه شیعه در مدینه
مقدمه
پژوهش حاضر كوششی است برای تشریح وضعیت جامعه شیعه مدینه و مناطق همجوار آن در جنوب شهر مدینه، البته بیشتر از قرن نوزدهم به این سو و با اشارتی به پیشینه تاریخی آن. این گزارش مبتنی است بر یك رشته منابع جور و اجور; اعم از منابع درجه اول و دوم، از آثار عربی قرون میانه تا نوشته های سیاحان اروپایی و آثار مخالفان فعلی دولت سعودی. همچنین از نوشته های تاریخیِ سالشمارانه از قدیم تاكنون و گزارش هایی كه ایرانی ها و لبنانی های شیعه و دیگر زائران مدینه نگاشته اند. البته تصویر به دست آمده، از بسیاری جهات مبهم است، بویژه از آن روی كه مؤلفِ نوشته حاضر نتوانسته (و شاید هرگز نتواند) یك پژوهش جدی انجام دهد.
در آغاز بیان چند ویژگی، درباره اهمیت عمومی مدینه در تاریخ شیعه و نیز در تفكر مذهبی آن، بسیار مناسب است و ما باید به خاطر داشته باشیم كه مدینه در مقایسه با سایر شهرهای مقدس و مذهبی نزد شیعیان امامی،1 [و به طور كلی] به دلیل داشتن چند ویژگی، متفاوت است:
(نخست آن كه:) تاریخ و اهمیت مذهبی این شهر، بستگی كامل به شهر مكه دارد، به این معنا كه هر چند زیارت مدینه بخشی از اعمال حج نیست، اما زیارت آن، قبل یا بعد از اعمال حج، مورد اعتنای تمامی مسلمانان است، و در اصل برای شیعیان یك وظیفه مقدس به شمار می آید; 2 این در حالی است كه برخی از شهرهای مقدس شیعه، مانند نجف و كربلا در اصل، در اطراف مرقد امامان(علیهم السلام) ساخته شده و نیز برخی از آن ها مانند مدینه، مدت ها پیش از آن كه نزد شیعه، شهری مقدس باشد، وجود داشته اند.3 اگر ما اهمیت تقدّس مذهبی شهرها را از دید شیعه، بر اساس شمار امامانی كه در آن مدفونند بسنجیم، باید نتیجه بگیریم كه شهر مدینه بیشترین اهمیت و محبوبیت را در قیاس با شهرهایی مانند نجف و كربلا دارد; چرا كه به عنوان مثال، در هر یك از آنها تنها یك امام دفن شده، اما مدینه (شهر محبوب همه مسلمانان، به دلیل مدفون شدن پیامبر در آن)، قبر چهار امام را در خود جای داده است. وآنها عبارتند از: «حسن بن علی»، «علی زین العابدین»، «محمد باقر» و «جعفر صادق»[(علیهم السلام)]. در آنجا همچنین قبر فاطمه دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله) مادر دو امام; حسن و حسین و یكی از محبوبترین زنان قدسیه در اسلام قرار دارد. همین طور مرقد شمار دیگری از اعضای خاندان پیامبر (اهل البیت) در آنجا می باشد.4
البته این امر به این صورت، حساسیت بیشتری ایجاد نمی كند، اما اهمیت ویژه ای را مطرح می سازد كه به هر روی، برای زیارت شهرهای مقدس، افراد را به خود جذب می كرد.
روشن است كه زیارت مدینه توسط زائران شیعه نسبت به همكیشان سنیِ آنها، عمومیت بیشتری دارد.5 شیعیان امامی همه امامان خود، به جز امام دوازدهم را، كه در غیبت است، شهید می دانند. طبیعی است كه توقف در برابر مرقد چهار امام در مدینه، عمیق ترین احساسات مذهبی را در آنها ایجاد می كند.
در دوره جدید; یعنی از دهه 1920، اندوه شیعیان زائر قبرستان قدیمی مدینه; یعنی بقیع الغرقد (به اختصار بقیع)6 شدت یافت; چرا كه آنها شاهد بودند كه حرم امامان در عراق، ایران و حتی بسیاری از مراقد امامزادگان7 با كتیبه ها و تزیینات پر هزینه از طلا و نقره و آیینه و غیره پوشیده شده اند. در چنین حالتی، سادگیِ بیش از حدّ آرامگاه امامان در مدینه، یك ضربه روحی برای آنها بود. این امر، حتی برای زائرانی كه آگاهی كافی در باره خرابی مراقد امامان بقیع ـ به دست سعودی ها پس از پیروزیشان در دسامبر 1925 ـ داشتند، صادق بود.
پیش ازاین حوادث نیز مدینه وضعیت متفاوتی با شهرهای مقدس، در شرق; مانند نجف، كربلا، كاظمین و مشهد داشت (سامرا هم تا حدی یك استثنا بود). مدینه هیچ گاه حوزه علمیه شیعی نداشت. گرچه (دانشمندان و واعظان و طلاب از) شیعیان در مدینه و اطراف آن از روزهای نخست دوره اسلامی تاكنون وجود داشتند امّا، هیچ مدرسه ای كه قابل مقایسه با مراكز شیعی در عراق و ایران باشد، درآنجا تأسیس نشد.8 همین سخن درباره مكه نیز صادق است. البته این مسأله، نتیجه عمده وضعیت سیاسی بود. به جز چند مورد، مدینه همیشه زیر سلطه قدرت های سنی بوده است. با این همه حكام محلی مانند بسیاری از شرفای هاشمی مكه، به داشتن تمایلات شیعی شناخته شده بودند. شرفای مكّه در نظر بسیاری از نویسندگان شیعه، شیعیانی بودند كه به دلایل روشنی، خود را سنی مطرح می كردند. رفتاری كه بر اساس اصل «تقیّه» در فقه شیعه مشروع بود. این سخن كه همه شرفا گرایش شیعی داشته باشند، جای بحث دارد، با این حال تردیدی نیست كه گرایش شیعی در میان برخی از طوایف خاندان هاشمی، بویژه در میان اشراف حسینی مدینه9 وجود داشته است. این حقیقت می تواند روشن سازد كه چرا شیعیان آرزو داشتند تابه عنوان مجاور10(برای زندگی و حتی مردن!) در مدینه باشند و معمولاً برای اقامت در مدینه یا حومه آن موفق می شدند. ملامحمد امین استرآبادی (م میان 1033 ـ 1036 / 1623 ـ 1626) كه مجدِّد مكتب اخباری میان شیعه است، نمونه ای مشخص می باشد.11
می توان دلیل آورد كه ریشه و اساس رشد تشیع از لحاظ تاریخی، به دوران زندگی پیامبر بر می گردد; زمانی كه طایفه وی، بنی هاشم، از موقعیت خاص و عالی مذهبی، كه مورد تأیید قرآن هم بود، برخوردار شدند. محروم كردن خاندان او ـ اهل بیت ـ از ارث، بعد از رحلت ایشان، اقدامی بود كه سبب برآمدن شیعه; یعنی طرفداران علی بن ابی طالب پسرعمو وداماد پیامبر و درنهایت رهبر هاشمی هاشد.
این در حالی است كه نخستین جنبش های طرفدار شیعه علی(علیه السلام) در عراق پدید آمد. در حجاز هم مقاومت علوی (كم و بیش) در برابر امویان و سپس عباسیان به وجود آمد.12 گرچه رشد بعدی تشیع; مانند ظهور شاخه ها و فرقه های مختلف و غیره، در عراق، ایران و مناطق دیگر صورت گرفت، لیكن نباید فراموش كرد كه حجاز، بویژه مكه و مدینه، مهد تشیع بوده است. به همین ترتیب، نباید حضور جامعه شیعی (امامی یا زیدی) از همان اوائل دوره اسلامی تا قرن بیستم، مورد غفلت قرار گیرد. اینك این تداوم موضوع پژوهش حاضر است.
در تحقیقات غربی، «نقش مهم شیعیان علی در تاریخ حجاز»، تنها در قرون نخستین اسلامی توسط شماری از مؤلفان مورد توجه قرار گرفته است، و از آن زمان تا دوره اخیر، توجه شایسته ای به آن نشده و حق مطلب ادا نگردیده است.C. Snouck Hurgronje در قرن نوزدهم بویژه در كتاب پیشگامانه خود، در تاریخ مكه، برای نخستین بار توانست دامنه و نیز موفقیت آرزوهای علویان را در حجاز تا دوران عباسی نشان دهد. توجه وی به این مطالب از آن روی بود كه به بحث ریشه قدرت اشراف و نیز رشد بعدی شرفای مكه سخت علاقمند بود. با این حال توضیحات وی از نقش اشراف شیعه مدینه در تاریخ حجاز، شامل سلطه آنان بر تمامی منطقه حجاز، محدود به چند اظهار نظر كوتاه ـ گرچه مربوط به مـوضـوع ـ اســت.13
جهانگرد سویسی J. L. Burckhardt نخستین نویسنده غربی است كه جزئیات زیادی را در باره گروه های شیعی سادات حسینی در مدینه و نیز در باره یك جامعه برجسته از شیعه با نام «نخاوله» به دست داده است. او می نویسد: آنها تا وقتی كه در نخلستان های خود هستند، عقیده تشیع را اظهار می كنند، اما زمانی كه به شهر می آیند خود را سنی معرفی می كنند. اظهارات وی در باره شیعیان مدینه تأثیر قابل توجهی روی شماری از غربیان و حتی مؤلفان مسلمان داشته است. بنابراین سزاست كه مطلب وی را به طور كامل در اینجا نقل كنیم. این مطلب در فصلی از كتاب اوست كه به ساكنان مدینه اختصاص داده است. وی با یاد از خاندان های اشراف، می نویسد:
«از جمله آنها، خانواده كوچك بنی الحسین ـ از نسل حسین برادر حسن(علیهما السلام) ـ است. گفته می شود كه آنها در گذشته در مدینه، بسیار قدرتمند بودند و ریاست بخشی از موقوفات مسجد النبی را داشته و در قرن سیزدهم میلادی (بر اساس گفته سمهودی) امتیاز محافظت از مرقد نبوی را در اختیار داشته اند. در حال حاضر به دوازده خاندان كاهش یافته اند و با این حال، هنوز در ردیف اشراف شهر و از ثروتمندترین ساكنان آن می باشند. آنها بخشی از شهر را در اختیار گرفته و منافع زیادی به دست می آورند. این درآمد بویژه از زائران ایرانی است كه به آنجا می آیند. آن ها را ـ عموماً ـ «رافضی» فرقه علوی ایرانی! می خوانند. آنان شعائر مذهبی خود را پنهان انجام می دهند، گرچه در ظاهر خود را سنی نشان می دهند. این خبر، كه شایع است و توسط شماری از مردم محترم تأیید می شود، در عین حال قابل تردید است. با این حال بنی الحسین نفوذ قوی در شهر داشته و در ظاهر اعمال مذهبی اكثریت (اهل سنت) را انجام می دادند و به همین دلیل در كار جلب موافقت عناصر متعصّب موفق بوده و از سوی آن ها مورد حمله قرار نمی گرفته اند.
این نكته آشكارا گفته شده كه بقایای انصار و بخش بزرگی از اعراب كشاورز كه كار اداره باغات و مزارع مجاور شهر را انجام داده و كِشت می كردند، تمایل به چنین گرایش داشتند. اینها، كه به «نخاوله» ـ كسانی كه در نخلستان ها زندگی می كنند ـ معروفند، شمارشان بسیار زیاد و افراد بسیار رزمجو بودند. نخاوله دست به مقاومت بر ضدّ وهابی ها زدند و همیشه در ستیزهای شهری برتری خود را نسبت به شهرنشینان نشان می دادند.
گفته می شود كه آنها از نسل هواخواهان یزید بن معاویه هستند كه در سال 60، بعد از حمله به مدینه آن را تصرف و غارت كردند. نخاوله ازدواج درون گروهی داشته و در برابر پیشامدها موضعی عمومی دارند. بسیاری از آنان وقتی در مناطق خود هستند اظهار تشیع می كنند، اما زمانی كه به شهر می آیند خود را سنی نشان می دهند. گروهی از آنها در حومه شهر ساكن شده اند و شغل قصابی در انحصار آنهاست. در برخوردها می شنیدم كه كسانی از آنها آشكارا خود را رافضی می خواندند، بدون آنكه آن را انكار كنند. در صحرای شرقی، در فاصله سه روزه یا چهار روزه راه از مدینه، یك قبیله بدوی با نام بنی علی زندگی می كنند كه همگی مذهب ایرانی ها را دارند. چیزی كه مورد حیرت است این كه دو نقطه بسیار مقدس مذهبی مسلمانان ارتدوكس [سنی] كه یكی به وسیله فرقه زید [زیدیه ]و دیگری به وسیله علوی ها [شیعه امامی ]محاصره شده، بدون آن كه كوششی برای اخراج آنها از آنجا صورت گیرد».14
ریچارد بورتون [Richard Burton]كه در سال 1852 از مدینه دیدن كـرده، در سفـرنـامـه شخـصـی خــود[Personal Narrative] به نخاوله و بنی حسین اشاره می كند. آگاهی های وی همانند مشاهدات بوركهارت بر نوشته های مؤلفان پس از خود، درباره مدینه، تأثیر داشته است. عین عبارت وی را (البته بدون برخی پاورقی های نسبتا خیالی) می آوریم:
«در آنجا گروهی دیگر هستند كه نخاوله نامیده می شوند و بر اساس برخی نقل ها، از نسل انصار هستند، چنان كه برخی نقل ها آنها را از نسل یزید می دانند! نظر دوم را نمی توان پذیرفت، چرا كه معاویه دشمن خونی علی و فرزندانش بوده كه مورد احترام بیش از حد شماری از مردم بوده است. نهایت چیزی كه می توانم ثابت كنم این كه آنها با شیخَیْن (ابوبكر و عمر) دشمنند، اما كسی بر من روشن نكرد كه چرا عثمان را استثنا می كنند، با این كه وی (بعد از آن دو نفر) سومین فردِ مبغوض نزد شیعیان است. شمار نخاوله فراوان و مردان رزمجویی هستند، با این حال مردم شهر آنها را تحقیر می كنند، هم به این دلیل كه آنها آشكارا خود را رافضی می دانند و هم از آن روی كه مرتبت اجتماعی آنها پایین است. آنها به رغم آن كه احكام قاضی سنی شهر را می پذیرند، اما روحانیون مخصوص به خود و عقاید ویژه خویش را دارند. آنها ازدواج درون گروهی داشته و مشاغل پستی دارند; از جمله قصابی، رفتگری و زراعت. زنده و مرده آنها (برای نماز) اجازه ورود به حرم پیامبر(صلی الله علیه وآله) داده نمی شود، چنان كه جنازه آن ها از خیابان بیرونی كه به «باب الجنائز» معروف است، حركت داده آنها را در مقبره ای اختصاصی خودشان در كنار بقیع، دفن می كنند. سخن گفتن و لباس پوشیدن آنان مانند سایر مردم شهر است، اما عرب ها ادعا می كنند كه از چشمان آنها كه نشان از خفت آنها دارد، می توانند آنها را بشناسند! بدون شك این سخن در مورد همه آنها، خطاست. گزارش هایی از عادات زشت نخاوله وجود دارد كه از برخورد اشتراكی با زنان میان آنها و حجاج ایرانی كه به آنجا می آیند حكایت دارد. نیازی به گفتن نیست كه این سخن از دهن مخالفان آنها بیرون می آید و نمی تواند باوركردنی باشد. متأسفانه فرصتی برای من پیش نیامد تا با یكی از نخاوله دیداری از نزدیك داشته باشم و آگاهی دقیقی به دست آورم. مسلمانان سنی پرسش از چنین مسائل زشتی را دوست نمی دارند. وقتی كوشش كردم تا از یكی از معاریف ـ یعنی شیخ علاءالدین كه از خاندانی كرد است كه در مدینه ساكن شده و به بلاد شرقی سفرهایی داشته و بر پنج زبان تسلط دارد ـ حقیقت این مسأله را دریابم، گفت كه به هیچ روی با روافض رفت و شدی نداشته است».15
به مانند بوركهارت، بورتون نیز به روشنی میان نخاوله و بنی الحسین تفاوت می گذارد. بر اساس شمارش وی، سادات بنی الحسین در مدینه به تنهایی نود و سه یا نود و چهار خاندان بوده اند. وی در باره آنها می نویسد:
«آنان در گذشته از جمعیت و نفوذ بیشتری برخوردار بوده اند و قرن ها سرپرستی مرقد پیامبر را برعهده داشته اند. ارتزاق آنها از اوقاف و املاكی است كه ملكیتشان نسبت به آنها ریشه به زمان پیامبر می برد. شایعات عمومی آنها را متهم می كند كه قتل های زیادی را برای جانشینی انجام داده اند. آنها در مدینه بیشتر در حَوْش ابن سعد، خارج از شهر و جنوب باب الجنائز زندگی می كنند. اما با این همه، هیچ اعتراضی نسبت به زندگی آن ها در داخل شهر وجود ندارد. پس از مردن، جنازه هایشان (برای نماز) به حرم نبوی برده می شود، مشروط بر آن كه شهرت به كار بدی نداشته باشد. پس از آن، آنها را در بقیع به خاك می سپارند. دلیل این تسامح نسبت به آنها، از آن رو است كه تصور می شود برخی از آنها بر مذهب سنی هستند. حتی رافضی ترین آن ها نیز، مذهب خویش را سخت پنهان می دارد. بیشتر عرب های تحصیل كرده، آنها را مانند ایرانیان بر مذهب علی(علیه السلام) می دانند. به هر روی، كشف حقیقت بسیار دشوار است. من از عقاید اختصاصی آنها چیزی به دست نیاوردم تا آن كه یك دوست شیرازی را در بمبئی دیدم. رخسار بنی الحسین اندكی كمتر از بدویان تیره است و در لباس، هنوز از لباس عربی قدیمی كه ویژه اشراف است استفاده می كنند; یعنی چفیه ای بر سر می گذارند، با لباسی (عبایی) بلند و آستین های گشاد به طوری كه مانند شعبده بازانِ ما اروپایی ها می شوند. آنها این عبا را روی پیراهن سفیدی كه از پنبه بافته شده می اندازند و همیشه در ملاء عام، شمشیری به همراه دارند، حتی وقتی كه دیگران سلاح خود را در خانه می گذارند».16
تا این اواخر هیچ كوششی از سوی نویسندگان غربی برای ارائـه جزئیـات امارت شیعی (حسینی ها) در مدینه به صورت ریشه ای انجام نشده بود، گرچه Werner Caskal طرحی برای این كار داشت كه به دلایلی كه بر من روشن نیست، طرح وی كه در Max vonOppenheim's Die Beduinen از آن یاد شده، به انجام نرسیده است.17 در این باره تنها دو مقاله از Richard T. Mortel در سال 1991 و 1994 منتشر شد، درست به موازات نوشته Shawn Marmonبا عنوان Eunuchs and Sacred Boundaries inIslamic Society در سال 1995. با این حال، تحقیقات غربی روی مدینه، بویژه جامعه شیعه آن، پیشرفت اساسی نكرد.18
در همین ایام، انتشار سالشمارهای عربی و نیز كارهای شرح حالنگاری دیگر (به صورت كم و بیش انتقادی) و نیز مطالعات مؤلفان عرب در زمینه بررسی جنبه های مختلف تاریخ مدنی ها از صدر اسلام تا گذشته نزدیك، كه به طور نامحدودی مواد منابع تاریخی ما را تقویت كرد، قابل توجه است. تازه ترین آنها دو كتاب منتشره در سال 1996 است. هر دو كار مورد توجه نویسنده این سطور، در بهره گیری از آنها در تحقیق حاضر بوده است. این دو كتاب عبارتند از:
«الجواهر الثمینة فی محاسن المدینة»، نوشته محمّد كبریت الحسینی المدنی، تحقیق محمد حسن (...) اسماعیلی الشافعی، 1996، دارالكتب العلمیه.19و دیگری:
«تاریخ امراء المدینة المنورة»، نوشته عارف عبدالغنی، دمشق، 1996، دارالكنان.20
كتاب مفید دیگر در منابع عربی، كتاب جدید الانتشاری است كه در باره كتاب های تألیف شده توسط مؤلفان شیعی در شبه جزیره چاپ شده با عنوان: «مجموع المؤلفات الشیعیة فی الجزیرة العربیّة»، حبیب الجامع، بیروت، 1417، مؤسسة البقیع.(192) این كتاب زمانی به دست من رسید كه مشغول كارهای نهایی تحقیق حاضر بودم و مجبور شدم خود را به ارجاعات كتابشناسی بالا محدود كنم.
برای بهتر و تكمیل تر شدن كار من، هیچ منبعی از سوی اعضای جامعه شیعه مدینه منتشر نشده (كه مورد استفاده ام باشد). بنابر این باید آنها را به عنوان اقلیتی ساكت تلقی كرد، بویژه كه اوضاع حاضر، چنین اجازه ای به ما نمی دهد كه به صورت میدانی، در باره وضعیت اقتصادی، فرهنگی و... آنان تحقیق كنیم.
به عنوان یك پیش نیاز برای تحقیق بیشتر در باره اشراف حسینی حجاز ـ به طور عموم ـ و شاخه مدنی آن ـ به طور خاص ـ یك چاپ انتقادی از كتاب «زهر الریاض و زلال الحیاض» از ابن شدقم مدنی، می تواند در سطحی عالی مفید باشد. مؤلف آن سید ابوالمكارم حسن بن علی بن شدقم مدنی در سال 942 (1535 ـ 1536) در مدینه متولد شد و در حیدرآباد دكن، در ماه صفر سال 999 (دسامبر 1590) درگذشت. جنازه وی به مدینه انتقال یافت و در قبرستان بقیع به خاك سپرده شد.22گفته شده است كه وی پیش از آن كه شهر خود، مدینه را به سوی هند ترك كند، مانند پدرش، برای مدتی نقیب الاشراف و نیز متولّی موقوفات مرقد پیامبر(صلی الله علیه وآله) بوده است. ابن شدقم در متن دستنوشته كتاب «زهر الریاض» در چهار مجلد گرایش شیعی امامی خود را به طور آشكار نشان داده است.
اساسا این كتاب در باره شرح حال كسانی است كه نقشی در تاریخ مدینه بر عهده داشته اند، البته با تأكید مخصوص بر امامان شیعه، همین طور حاكمان شیعه محلی، اشراف، علما، شعرا و...دیگران.
مطالعه ای در باره زندگی مؤلف و فعالیت سیاسی او در مدینه و حیدرآباد می تواند بینشی در باره نقش اشراف حسینی و اندیشه های آنها در قرن شانزدهم و بعد از آن به وجود آورد.
افزون بر اینها، متون چاپ شده و نشده به زبان فارسی و سایر زبان های شرقی و اروپایی وجود دارد كه می تواند آگاهی های فراوان با توجه به بسیاری از جزئیات به دست دهد. مؤلف سطور حاضر مدعی آن نیست كه همه این منابع را می شناسد. در اینجا تصدیق می كنم كه به هر روی قادر نبوده ام تا از همه اطلاعاتی كه در منابع معتبر بوده بهره ببرم.
عنوان شیعیان دوازده امامی امیرنشین حسینی در مدینه، تا دوره ممالیك نزد نویسندگان عرب دوره میانی ـ قرون وسطای اسلامی! ـ مانند ابن خلدون (درگذشته 809 / 1406 م) و قلقشندی (821 / 1418 م) شناخته شده بود.23 مطالعات اخیر Mortel بر اساس داده های این مؤلف و نیز بر اساس اطلاعات چند منبع دیگر استوار است.
ظهور دولت نیمه مستقل امیرنشین در مدینه و حوالی آن، تحت سیطره اشراف محلی24 از بنوالحسین به سال هایی باز می گردد كه دولت فاطمی در مصر به وجود آمد (359/969م).25 دو عامل باید به عنوان پیش نیازِ رشد این قدرت در مدینه در نظر گرفته شود:
نخست آن كه: شاهدی وجود دارد كه بنوالحسین، اخلاف حسین بن علی و در اصل از نسل علی بن الحسین (امام چهارم شیعیان، تنها پسر بازمانده امام حسین) با شمارِ فراوان افراد خود، توانست طایفه خویش را به عنوان یكی از خاندان های مهم مدینه مطرح كند. برخی از آگاهی های مربوط به این مسأله در منابعی بسیار متأخر آمده كه ممكن است ساختگی باشد، اما دلیلی وجود ندارد در این نكته تردید كنیم كه بنوالحسین مدت ها پیش از به دست آوردن امارت، نفوذ قابل توجهی در مدینه داشته اند.
نكته دوم آن كه: در ربع نخست قرن دهم میلادی، شماری از افراد خاندان بنوالحسین مدینه، به مصر مهاجرت كردند. برخی از آنها توانستند تا پیوند نزدیكی با اخشیدیان وپس از آن با دربار فاطمی ایجاد كنند. فردی كه در این باره اهمیت ویژه ای داشت، مسلم بن عبیدالله بود كه در سال 976 یا 977 در قاهره درگذشت. وقتی فرزند او، مدت كوتاهی پس از آن به حجاز برگشت، خاندان بنوالحسین وی را به عنوان رهبر خود تلقی كردند. این حادثه آغاز امارت بنوالحسین (شرفا) را نشان می دهد.
مهمترین نشان بیرونی تشكیل یك امیرنشین نسبتاً محلی در دوره دولت مقتدر فاطمی (نه حكومت طولانی عباسیان سنی) دیده می شود كه نام آنها در خطبه آورده می شد; به احتمال از آغاز سال 969 و البته با قطعیت كمتری، چند سال پس از آن بود كه نام خلفای فاطمی در خطبه آورده شد. اندكی بعد برخی از امیران حسینی به عنوان كسانی كه به طور رسمی از طرف خلفای فاطمی نصب شده اند، شناخته شده هستند و پس از سقوط این سلسله، از طرف دولت عباسی بر مدینه حكومت كردند. یكی از آنها قاسم بن مهنا است كه آشنایی نزدیكی با صلاح الدین داشته و حتی در برخی جنگ ها وی را همراهی كرده است. در روزگار وی و فرزندش، امیرنشین حسینی مدینه در بسیاری از مناسبت ها; از جمله تلاش های متعدد ایوبی ها در تسلط بر مكه، با آنها همكاری داشت. از سوی دیگر، ایوبی ها نیز در مقابل اقدامات نظامی و سیاسی شرفای مكه برای مطیع كردن امیران مدینه، ازآنها دفاع كردند.
در كنار این همكاری های سیاسی، به احتمال گونه ای از مهاجرت های شیعی، در دو سمت میان مصر و مدینه در فاصله زمانی میان سقوط فاطمی ها تا روی كار آمدن ممالیك ادامه داشته است. همان طور كه تحقیقات اخیر26 نشان می دهد، شواهد كافی وجود دارد كه تشیع اسماعیلی و غیراسماعیلی (شاید دوازده امامی)، نقشی در قاهره بر عهده داشته اند، حتی پیش تر از آن در مصر علیا و دست كم تا پایان قرن چهاردهم. برخی موارد از این دست، تا مدت ها پس از آن هم در آن ناحیه یافت می شود. بنابر این گزارش، عبدالرحمان انصاری ـ كه ذیلاً خواهد آمد ـ27 بر آن است كه برخی از نخاوله، پیوند با مردمانی از مصر داشته اند كه نباید كاملاً بی اساس باشد.
پس از خلع آخرین خلیفه فاطمی در سال 567 / 1171، حاكمان محلی حرمین، سلطان صلاح الدین را بر منطقه خود به رسمیت شناختند و به عنوان نشان آشكار بازگشت سنیان، واعظان شیعی حرم مدینه مجبور شدند تا مشروعیت خلیفه سنی را در خطبه خود تصدیق كنند.
البته نه صلاح الدین و نه جانشیان وی، تلاش خاصی برای سنی كردن شهر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از خود نشان ندادند. سران شیعه مدینه به كنترل همه نهادهای مذهبی در آن مكان مقدس ادامه دادند و قاضیان شیعه احكام شیعی را به طور مساوی بر سنی و شیعی بكار می گرفتند.28
شماری از مؤلفان سنی كه به داشتن گرایش های ضد شیعی شهره اند، از این امور انتقاد كرده اند و آن را تهدیدی برای برتری مذهب سنی در حجاز دانسته اند. ابوعبدالله محمدالمراكشی دركتاب «الذیل و التكمله» در شرح حال ابن جبیر(م1217)، شعری از این مسافر معروف اندلسی آورده كه آن را به صلاح الدین ایوبی (م 1192) تقدیم كرده است. ابن جبیر در این شعر29 به طور مستقیم به سلطان متوسل شده و خواسته است تا به وضعیت مدینه نگریسته و بدعت هایی را كه در شهر پیغمبر رواج یافته از بین ببرد. وی در میان مسائل مختلف، بویژه از «سبّ آشكار صحابه»، به عنوان یكی از ننگ آورترین بدعت ها یاد كرده و تأكید كرده است كه شیعه باید امامت نماز را به اهل سنت واگذار كند.30
این اتهام كه: شیعه می كوشید تا به مرقد پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقبی زده و جنازه های آن دو نفر را بیرون برد! در متون سنی مربوط به تاریخ مدینه آمده است.31 نار الحجاز یا آتشفشان برآمده در نزدیك مدینه در سال 654 (1256) و نیز آتش سوزی چند ماه بعد حرم در همان سال، توسط مؤلفان سنی به عنوان تنبیه الهی برای فسادی كه جامعه در آن سقوط كرده ـ و نمونه مهم آن تسلط شیعه بر مدینه است ـ یاد شده است. حتی برخی از منابع شعیان را مسؤول این آتش سوزی معرفی می كنند.32
ابن تیمیه (م 1328) در رساله خود درباره پیشینه و تسلّط مكتب حدیثی در طول سه قرن نخست اسلامی، توضیح می دهد كه چرا نفوذ مدرسه مدینه به طور متوالی كاهش یافت. حتی در قرن چهارم، همان زمان كه رفض در خود مدینه نشان می داد، دیگر شهرها به صورت قابل تصدیقی به برتری رؤسای مكتب خود نسبت به مدنی ها مباهات می كردند. به هر روی، تقریباً تا آغاز قرن ششم هجری (اوائل قرن دوازدهم میلادی) بیشتر ساكنان مدینه به پیروی مذهب حدیثی خود، مذهب مالك، ادامه دادند، اما زندگی مذهبی در مدینه، تحت تأثیر مهاجران اهل بدعت شرق (رافضة الشرق) قرار گرفت. یك گروه بزرگ شیعیان كاشان و دیگر نقاط كه بسیاری از آنها سادات بودند به مدینه مهاجرت كردند. نوشته های مؤلفان رافضی كه با فهم درست از قرآن و حدیث ناسازگار بود، در مدینه ظاهر شد و پول زیادی برای آن پرداخت می شد. به همین دلیل، از آن روزگار به بعد كار رفض در مدینه بالا گرفت.33
به هر روی دانستن این مطلب جالب است كه شیعیان در اوائل قرن دوازدهم، بویژه از قاشان یا كاشان، آن گونه كه ابن تیمیه گفته است، هیچ ارتباطی با نوعی حركت مهدویانه ـ كه گفته می شود در آن شهر و روستاهای اطراف فعال بوده ـ نداشته است. یاقوت این حركت را از شاهد عینی موثقی به نام ابوالعباس احمد بن علی بن بابای كاشی یا كاشانی (م 510 / 1116) كه نویسنده كتاب مفقود شده ای در باب فرقه های شیعه بوده، آورده است.34 با این همه بحث در این باره از حوزه این تحقیق خارج است.
ابن فرحون (كه قاضی مالكی مدینه از 792 / 1390 تا زمان مرگش در سال 800 / 1397 بوده) مطالب ابن تیمیه را در كتاب خود «تبصرة الأحكام» تأیید كرده است. به هر روی با ملاحظه آغاز تسلط شیعه بر مدینه، ابن فرحون تاریخ كهن تری را به دست می دهد. ابوبكر بن عربی (م 1148) در كتاب «العواصم و القواصم» یادآور شده است كه فقه سنی در مدینه قرن پنجم متروك شده است. طبق گفته ابن عربی، بـه هنـگام ورود ایـن عـالــم انـدلسـی بـه مـدیـنـه در سـال 489 / 6 ـ 1095 یك شیعه، خطیبِ (حرم) بوده است.35
چند قرن پس ازآن، جعفربن اسماعیل برزنجی (م 1899) كه در سال 1854 به مدینه رسیده ومفتی شافعی آن شهرشده، در كتاب خود، «تاریخ مسجد النبی(صلی الله علیه وآله)» درباره مطالب ابن فرحون مطالبی را آورده است.36
وضعیتی را كه مؤلفان مذكور شرح داده و بر آن تأسف خورده اند، در حاكمیت ممالیك، بویژه با آغاز سفر حج سلطان بیبرس در سال 1269 تغییر كرد. او سیاست فرستادن علمای سنی به مدینه را برای محدود كردن نفوذ حاكمان شیعه محلی ـ در حالی كه خاندان های علمای شیعه، بویژه حسینی ها هنوز در آن شهر ذی نفوذ بودند ـ ابداع كرد. امرای مدنی زمان آل شیها و وابستگان آنها آل سنان، كوشیدند تا به گونه ای متفاوت در برابر این سیاست مقاومت كنند; از جمله در برابر جابجایی پیروان خود در برابر مهاجران سنی كه آنها را به عنوان نیروهای فشار برای سنی كردن تلقّی می كردند.37
در این ارتباط، طی رخدادی در قرن سیزدهم یك مصری سنی با نام فقیه سراج الدین انصاری به عنوان نقطه چرخشی در تضاد شیعه و سنی در زمینه كنترل نهادهای مذهبی مدینه عمل كرد. در جمعه ای پس ازآن،كه سراج الدین ـ به دستور سلطان مملوك به مدینه آمده بود ـ خطبه خود را از منبر حرم آغاز كرده بود، گروهی از شیعیان حاضر در مسجد سنگریزه هایی را كه در دست داشتند به سوی او پرتاب كردند. در این برخورد خواجه های حرم، كه همگی به غیرت در دفاع از مذهب سنی شناخته شده اند، همراه مستخدمان و غلامان وارد ماجرا شده، خود را میان منبر و جمعیت قرار دادند. این نخستین بار بود كه «صف الخدام» پدیدار شد، چیزی كه برای قرن ها ادامه یافت و در اصل نقشه دقیقی برای تحقق اقتدار سلطان مصر بود. به هر روی این حركت، آغاز مرحله ای جدید از تحولی بود كه با سرعت به قدرت برتر شیعه در مدینه پایان داد.38
در دوره حاكمیت عثمانی، از سال 1517 به این سو، نفوذ خاندان حسینی مدینه به تدریج رو به زوال گذاشت. با این حال، آنان كاملا مطیع نبودند و حتی وارد نزاع با عثمانی ها شدند. ثریّا فاروقی در تحقیق خود در باره وضع اقتصادی مكه و مدینه در دوره عثمانی، تحلیل ارزشمندی از درآمد اوقاف دو شهر مقدس و نیز توزیع اعانات و مستمری های ساكنان آن ارائه كرده است.39 در این زمینه او از یك رشته نزاع طولانی در قرن شانزدهم در باره كمك های (عثمانی) مصری و ضایع شدن حقوق بنی الحسین مدینه یاد می كند. سادات بنی الحسین مدینه، با نشان دادن فرمانی از سلطان مراد سوم، نسبت به یك سوم كمك هایی نیز كه به مكه فرستاده می شد ادعا داشتند، اما حاكم عثمانی مصر با درخواست آنها مخالفت كرد و خاطر نشان ساخت كه در این صورت باید حقوق دیگر مدعیان مشروع پایمال شود.
باید به خاطر داشته باشیم كه در این دوره، عثمانی های سنی و صفویان شیعی، به طور مداوم در حال جنگ بودند. در چنین وضعیتی كمك های رسمی عثمانی، نمی توانست در اختیار بنوالحسین شیعی قرار گیرد، درست بدان جهت كه دشمنان بنوالحسین در استانبول قدرتمند بودند و مشاوران سلطان حمایت رسمی از آنها را به هر شكل رد می كردند. اما بنوالحسین در این باره پافشاری كردند و به نظر می رسد كه در دراز مدت موفق شدند; چرا كه در ابتدای قرن هفدهم شاهدیم كه آنان كمك های اعطایی مصر را دریافت می كنند.40
براساس منابعی كه در اختیار من قرار دارد، نمی توانم به طور قطع تعیین كنم كه در چه زمانی و در چه وضعیتی پرداخت این گونه كمك های مالی از سوی دولت مصری ـ عثمانی ـ قطع شده است. به هر روی روشن نیست كه آیا بنوالحسین از كمك های منظم یا هدایای سایر منابع ـ چه داخل و چه خارج امپراتوری عثمانی ـ برخوردار بوده اند واگر بوده اند تاچه زمانی بوده است.
می توان فرض كرد كه شمار شیعیان بومی و غیر بومی ساكن در دو شهر مقدس، دست كم در نیمه نخست قرن شانزدهم میلادی فراوان بوده است. حضور این تعداد شیعه یارافضی یا شبیه آن، ابن حجرهیتمی (م975/1567) را مجبور به نوشتن (و تدریس علنی) كتاب «الصواعق المحرقه»، یكی از جدلی ترین كتاب ها بر ضد عقاید شیعه در دفاع از خلفای نخست، كرده است.41 به نظر می رسد كه كار ابن حجر در قالب مواجهه عثمانیان سنی و صفویان شیعی، بویژه در برابر سبّ آشكار خلفای نخست قرار دارد. این اقدام (سبّ صحابه) منجر به اعتراض جمعی از علمای امامی در حجاز شد. لذا برخی از علمای حجاز به علمای اصفهان نوشتند: شما خلفا را در اصفهان سبّ می كنید و ما در حرمین به خاطر سبّ و لعن شماگرفتار مشكل هستیم.
جهت دریافت فایل جامعه شیعه در مدینه لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 4,900 تومان
برچسب ها : جامعه شیعه در مدینه , شیعه در مدینه , جامعه شیعه , شیعه , دانلود جامعه شیعه در مدینه , معارف , الهیات , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , دانلود پروژه