جنگ در قرآن كسی كه یك مقداری آشنا باشد به منطق قرآن، می بیند كه این قرآن است كه وادار كرد پیغمبر اسلام را به اینكه با این سرمایه دارها دائماً در جنگ باشد و با این كسانی كه در حجاز و در طائف و در مكه و اینها، سرمایه دار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدری كه قدرتمند بودند، قرآن بود كه پیغمبر اكرم را وادار كرد به اینكه با این مردمی كه با ملیت مردم، ب
قیمت فایل فقط 1,900 تومان
جنگ در قرآن
جنگ در قرآن
كسی كه یك مقداری آشنا باشد به منطق قرآن، می بیند كه این قرآن است كه وادار كرد پیغمبر اسلام را به اینكه با این سرمایه دارها دائماً در جنگ باشد و با این كسانی كه در حجاز و در طائف و در مكه و اینها، سرمایه دار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدری كه قدرتمند بودند، قرآن بود كه پیغمبر اكرم را وادار كرد به اینكه با این مردمی كه با ملیت مردم، با منافع توده های مردم مخالف هستند و استثمار می كنند اینها را، با اینها باید جنگ بكنید و تادیبی حاصل بشود.
جنگهایی كه پیغمبر در زمان حیاتشان فرموده اند (بعد از اینكه آن وقتی كه اسباب جنگ فراهم شد برایشان) این جنگها همیشه با زورمندها بوده است، با آنها مثل ابوسفیان و امثال آنها كه قدرتمندها بودند و اینها منافع ملتها را، ملت خودشان را میخواستند برای خودشان چیز بكنند و ظلم و ستمكاری و اینها، بی عدالتی رایج بوده است و جنگهایی كه واقع شده، بین مستضعفین بوده و مردم طبقه سه (فقرا) با این زورمندها و آنهایی كه می خواستند حق فقرا را اصولاً خدامحوری و دین گرایی پایه اصلی اندیشه ایشان بوده و همواره بر دفاع از حریم ارزشهای اسلام و قرآن تاكید كردهاند و حتی جنگها را به منظور توسعه اسلام در عالم بیان داشته اند، در دوران دفاع مقدس می فرمایند:
«جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد»
این به ان مفهوم است كه مبنای تفكر مبارزاتی امام (ره) دیانت است كه در همه زمینه ها بر فهم فقهی تكیه دارد و هدف آن پیاده كردن اسلام و تربیت انسان سالم در جوامع است.
ترسیم چنین افق وسیعی از حوزه دفاعی حضرت امام (ره) تحقیقی است جامع كه از بضاعت این مقدمه خارج است ولی با اندك دقتی بعد جهانی و همیشگی امر دفاع را در اندیشه های والای معظم له می توان دید: دفاع از اسلام و مسلمین، دفاع از محرومین و مستضعفین، دفاع از حزب الله، دفاع از نهضت و كشور اسلامی، دفاع از جان، مال و آبرو و دفاع از عزت و استقلال سیاسی و...
این الگوگیری دفاعی دقیقاً منطبق بر قرآن و سیره پیامبر (ص) است. ایشان با دقت سیره پیامبر (ص) و ائمه (س) را مورد بررسی قرار داده، درسهای لازم را از آن گرفته و به دیگران آموخته اند.
آشنایی حضرت امام (ره) با سیره نبوی پیامبر (ص) در حقیقت یافتن الگو و سرمشق زندگی برای دستیابی به حیات طیبه الهی است. سیره حضرت در نحوه ارتباط با خداوند، دوستان، دشمنان، منافقان، حكومت و هبری، تبلیغات، سیاست خارجی، جنگ و صلح، اسیران جنگی، آموزش و سازماندهی و... تمامی آموزنده است، چنانكه در بیانی فرموده اند:
«اگر یك ملتی بخواهد مقاومت كند برای یك هدف حقی، باید از تاریخ استفاده كند. از تاریخ اسلام استفاده كند ببیند كه در تاریخ اسلام چه گذشته، و اینكه گذشته سرمشق است برای ما»، «ولكم فی رسول الله اسوه حسنه» پیغمبر بزرگ اسلام، همه چیزش را فدای اسلام كرد، تا پرچم توحید را به اهتراز در آورد.»
این پیر فرزانه همواره در طول حیات مبارزاتی و انقلابی خود سعی داشتند سیره پیامبر اسلام (ص) و ائمه معصومین (س) را به دور از هرگونه خرافه و اندیشه واهی ارائه دهند و دنباله روی آنان قرار گیرند:
«با خدای خویش عهد نموده ایم كه دنباله روی امام خود سیدالشهدا (ع) باشیم» جنگهای اسلام مقصدی جز تربیت انسانها و جاری كردن احكام خداوند و ممانعت از ظلم ستمگران نداشته است. و مكتب اسلام هم استفاده از جنگ را تا مرز ضرورت، محدود ساخته و آن را به عنوان آخرین وسیله برای جلوگیری از تجاوز و طغیان و تادیب مفسدان و ظالمان پذیرفته است. مفسدانی كه براساس امیال شیطانی خود همیشه در صدد پایمال كردن حقوق مادی و معنوی انسانها بوده و هیچ گاه جوامع بشری از وجود چنین افرادی خالی نبوده است، و با توجه به اینكه اسلام شریعتی صریح و گویا برای مشكلات انسانها، و صاحب روشهایی قاطع و قابل اجرا است؛ در اوج عطوفت و مهربانی، در برابر ستمكاران و جباران شدت عمل دارد به این علت دستوراتی قاطع به پیروانش صادر نموده و خواهان مبارزه تا رفع فتنه در عالم شده است، و امام راحل با آگاهی كامل در تمامی مراحل مبارزاتشان از این فكر بهره جستهاند:
«هیهات كه خمینی؛ در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشركان و كافران به حریم قرآن كریم و عترت رسول خدا و امت محمد- صلی الله علیه و آله وسلم- و پیروان ابراهیم حنیف ساكت و آرام بماند و یا نظارهگر صحنه های ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرتها و ابر قدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خمینی یكه و تنها هم بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستی است ادامه می دهد و به یاری خدا در كنار بسیجیان جهان اسلام، این پا برهنه های مغضوب دیكتاتورها، خواب راحت را از...
بخورند و لسان قرآن در آیاتی كه در باب جنگ، جنگ با این مشركین كه در آن وقت دارای قدرت بودند، آیاتی كه وارد شده است یكی و دو تا نیست، بسیار آیات در باب جنگ است و در جدال با اینها و در تمام قرآن اگر پیدا بكنید یك آیه ای كه مردم را بگوید با اینها ملایمت بكنید و بروید توی خانه تان بخوابید تا اینها هر كاری كه بخواهند بكنند، بكنند، اگر این جور پیدا شد، آن وقت حق دارد كسی بگوید كه این قرآن آمده است و دین آمده است و افیون است.
این دینی كه همه تحركها به واسطه دین است، قرآنی كه آیات غتالش آنطور روشن است، آیات تحركش آنطور روشن است اسمش را می گذارند افیون یعنی می خواهد مردم بیچاره را بخاباند تا قدرتمندها بخورند. قرآنی كه به جنگ قدرتمندها آمده است، اینها می گویند قدرتمندها درست كرده اند كه بیچاره ها بخوابند!! آن نبی اكرم و سایر كسانی كه اسلامی هستند. جنگهایش با همین قدرتمندها بوده است.
قرآن پر است از این آیاتی كه این آیات مردم را وادار كرده است و پیغمبر را مامور كرده است كه جنگ كنند با كسانی كه متعددی هستند، با ظالمها جنگ بكنند.
جنگهای حق طلبانه
پیغمبر اكرم (ص) (اصلاً من تاریخ درست نمی دانم اما اینهایی كه به گوشم مانده) بعد از اینكه فتح حنین را كردند، دو مطلب كه آموزنده است برای اشخاصی كه بخواهند چیز بفهمند، دو كار ایشان كردند از قراری كه در تاریخ است، یكی اینكه یكی از سران این كفار فرار كرد و رفت به جده كه توی كشتی بنشیند و فرار كند، پیغمبر اكرم جبه مباركشان را (به حسب این نقل) دادند به كسی كه ببر به او بده، من از او گذشتم، بیاورش. این ابوسفیان كه تا آخر عمرش هم اسلام نیاورد همین صورت بود، آن اولادش هم، همین طور آن ابوسفیان با اینهمه چیز و آن كفار قریش با آنهمه كذا، غنایم را وقتی كه آوردند، غنایم جنگ حنین را وقتی كه آوردند، حضرت به اینها داد، صد شتر به این صد شتر به این سیصد شتر به آن، چقدر شتر به اینها داد با اینكه- خوب- حضرت كه می دانست اینها كافرند، حضرت كه می دانست اینها مشركند، مقدسین ایستادند كه آقا آخر ما چكاره ایم، حضرت فرمود كه اینها شتر بردند، من همراه شما هستم، شما میل ندارید رسول الله با جای شتر همراه شما بیاید؟ شما ببینید چه بزرگی بود، چه آدم بزرگی بوده است این مرد، با قطع نظر از باب نبوت، مغز، چه مغز عالی است، از آن طرف كفار قریش را آنطور استمالت می كند كه اینها لااقل اگر در باطن خبیث هستند ظاهرشان، ظاهر مسلم باشد، بیایند بچسبند به اسلام، از این طرف هم آنهایی كه اشكال می كنند، به آنطور نرم و خوب قشنگ جواب میدهد و قانعشان می كند.
جنگهای اسلام را ببینید كه با چه اشخاصی، با چه قشرهایی بوده است، برای منفعت بوده؟ وقتی هم، آن وقتی هم كه در جنگ حنین بود كه یا یكی دیگر از جنگها، وقتی هم كه غلبه كردند، هرچه بود حضرت رسول دادند به خود همان مشركین، اصلاً مادیت مطرح نیست در اسلام.
انبیا كه جنگ می كردند با مخالین توحید، مقصدشان این نبود كه جنگ بكنند و طرف را از بین ببرند، مقصد اصلی این بود كه توحید را در عالم منتشر كنند، دین حق را در عالم منتشر كنند. آنها مانع بودند، اینها می دیدند كه مانع را باید برداشت و به مقصد رسید.
رسول اكرم- صلی الله علیه و آله و سلم- مقصدشان این نبود كه مشركین مكه را از بین ببرند و یا مشكرین جزیره العرب را از بین ببرند، مقصد این بود كه دین اسلام را منتشر كنند و حكومت، حكومت قرآن باشد، حكومت اسلام باشد. آنها چون مانع بودند از اینكه این حكومت اسلامی تحقق پیدا بكند منتهی به جنگ می شد و معارضه، آنها معارضه می كردند با حكومت اسلامی، اینها مقابله می كردند. جنگها، جنگهای زیادی كه پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است. همه برای این معنا بوده است كه موانع را از سر این مقصد الهی، مقصد اعلی كه دارند و آن تحكیم حكومت اسلامی، حكومت الله، حكومت قرآن، همه برای این بود. به طوری كه اگر چنانچه معارض با این نبودند معلوم نبود كه جنگ پیش بیاید.
پیغمبر اسلام برای اسلام خیلی زحمت كشیده، تمام عمرش در زحمت بوده، تمام عمرش آن وقتی كه در مكه بود زحمتش یك طور بود با آن رنجی و تعبی كه بود و مدتها در حبس، یعنی بیرون بود و نمی توانست اصلاً خودش را نشان بدهد. آن وقت هم كه مدینه آمدند این جنگهای زیادی كه با مشركین واقع شد و با خائنها و با گردن كلفتها و با ثروتمندها تا اینها را بخواهند خاضع كنند برای اسلام. بسته بودند چند نفر را داشتند می آوردند، اسیر كرده بودند، فرمود ببین ما با زنجیر اینها را بهشت می بریم، جنگهایشان برای این بود كه مردم را آدم كنند، نه این بود كه مملكت بگیرند.
سیدالشهدا در همان ظهر عاشورا كه جنگ بود و آن جنگ بزرگ بود و همه در معرض خطر بودند وقتی یكی از اصحاب گفت كه ظهر شده است فرمود كه یاد من آوردید نماز را و خدا تو را از نمازگزاران حساب كند و ایستاد در همان جا نماز خواند. نگفت كه ما می خواهیم جنگ بكنیم، خیر، جنگ را برای نماز كردند.
امیرالمومنین وقتی كه یك مساله ای یك چیزی از او پرسیدند در همان بحبوحه جنگ ایستاد و جواب داد گفت كه حالا... من شمشیر برای این می زنم. جنگ در اسلام یك چیزی نیست كه خودش یك مطلبی باشد، یك چیزی باشد كه طرحی باشد. جنگ برای این است كه آن زباله هایی كه هستند، آنهایی كه مانع از پیاده شدن اسلام هستند، آنهایی كه مانع از ترقی مسلمین هستند، آنهنا را از بین راه بردارند، مقصد این است كه اسلام را پیاده كنند و با اسلام انسان درست كنند.
پیغمبر اكرم جنگ كرده است برای اسلام، حضرت امیر جنگ كرده است برای اسلام. صدر اسلام در یك چند سال چندین جنگ، هشتاد تا، چقدر جنگ واقع شد.
پیغمبر اسلام تا آن وقتی كه در بستر مرگ خوابیده بود جیشش را فرستاده بود و بیرون مدینه تجهیز كرده بود برای مقابله با كفار.
حضرت امیر سه جنگی را كه كرده است با اصحاب پیغمبر، با نزدیكان پیغمبر، با مقدسهای حقه باز كرده است و این برای مصلحت اسلام بوده است. گرچه من میدانم كه در بعضی دلها اشكال به حضرت امیر هم هست، بعضی اشخاص به حضرت امیر هم اشكال دارند، ولو جرات نمی كنند بگویند كه «چرا با مسلمان ها جنگ كرده است!» لكن حضرت امیر تابع اسلام است، اسلام بگوید با مسلمین جنگ كن، جنگ میكند؛ بگوید با كفار جنگ كن، جنگ می كند، وقتی بنا شد یك طایفه ای از مسلمین، اینها توطئه كردند برای اینكه اسلامی كه می خواهد متولد بشود، این را از بین ببرند و یك دسته دیگر هم اغفال كردند دنبال این معنا، تكلیف حضرت امیر- سلام الله علیه- است كه شمشیر را بكشد ودر سه جنگ با مسلمین- جنگ- كسانی كه اظهار اسلام میكردند و فریاد اسلام می كشیدند و همه شان همه از صدام مسلمانتر بودند، شمشیر را بكشد و در سه جنگ با مسلمانها جنگ بكند برای اطاعت امر خدا و برای حفظ اساس اسلام.
آن روزی كه اساس اسلام و اساس دیانت اسلام بستگی دارد به جنگ كردن با كسانی كه اظهار اسلام می كنند یا واقعاً هم مسلمان هستند، وقتی بنابراین شد، شمشیر را باید بكشند مسملین و با اینها جنگ بكنند.
حضرت امیر هم جنگ كرده با یك قدرتی كه متشبث به اسلام هم بوده مثل معاویه كه حجت ما الان بر این نزاعی كه بین، بر این مبارزه ای كه بین مسلمین و بین این دستگاه فاسد است، حجت ما در جواز این و لزوم این عمل، حضرت امیر سلام الله علیه است و عمل سیدالشهدا- سلام الله علیه- كه دو نفر آدمی كه اینها قدرت داشتند، آن شامات را آنها گرفته بودند و تحت قدرتشان بود و جنگها، چیزها داشتند، فوجهای از سرباز داشتند اینها كه مسلمان بودند.
اسلام آن اسلامی است كه در نیم قرن فتح كرد تمام این ممالك را برای اینكه آدمشان كند، نه فتح اسلام مثل فتح سلطنتهای سلطانهای دیگر، مثل فتح نادر شاه است، خیر، آن طرز حكومت اسلام، طرز حكومت آدم سازی است، شما خود روسای اسلام را باید ملاحظه كنید، مثل پیغمبر اكرم كه رئیس اسلام است، امیرالمومنین كه بعد از او رئیس اسلام بود.
قبل از یك نیم قرن در حدود سی سال این امپراتوریها را همین عده عرب كمی كه ابتدا دور رسول اكرم بودند و اینها را ساخت پیغمبر اكرم، در یك مدت كمی دو تا امپراتوری كه آن وقت تقریباً تمام دنیا زیر بیرق این امپراتوریها بوده، یكی امپراتوری ایران بود یكی هم روم بود، هر دو را آنها فتح كردند. همچو تحركی در اینها آورد كه از جزیره العرب راه افتادند آمدند ایران را گرفتند و رفتند روم را گرفتند و رفتند تا اروپا همه جا را تسخیر كردند.
تسخیرها تسخیری نبود كه مثلاً فرض كنید مثل ناپلئون باشد كه بخواهد یك مملكتی را بگیرد، تسخیرهای اسلامی برای این بود كه مردم را بسازد، مردم را موحد كند، مردم را عادل كند، مردم را روشن كند به مسائل. اینطور بوده است، نه این است كه می خواستند كشور گشایی كنند، نه مسائل كشورگشایی نبوده، مسائل این بوده است كه می خواستند مردم را رو به راه كنند یعنی وحشیها را متمدن كنند، یعنی كسانی كه همدیگر را می خوردند، قرآن كریم در نیم قرن، این جمعیتی كه- هم را- همیشه جنگ می كردند و یكدیگر را می خوردند به یك صورت عادلانه در آورد كه با هم آنطور رفتار می كردند كه ممالك متمدنه رفتار می كردند.
كوششهایی كه انبیا می كردند و جنگهایی كه با مخالفین راه حق می كردند و خصوصاً جنگهایی كه در صدر اسلام واقع شد، مقصد جنگ نبوده است و مقصد كشورگشایی هم نبود، مقصد این بوده است كه یك نظامی عادلانه كه در آن نظام عادلانه، احكام خدا جاری بشود. انبیا آنهمه زحمت كشیدند نه فقط برای اینكه طرف را از صحنه خارج كنند و خودشان صحنه را دست بگیرند، بلكه مقصد اصلی این بوده است كه این انسانهایی كه انسانیت ندارند، این اشخاصی كه در راه خلاف دارند سیر میكنند و آنها می دیدند كه این راه خلاف، راه شقاوت است، راه ضلالت است، راهی است كه مردم را در این دنیا به شقاوت و در آن دنیا هم به مهلكه می كشاند، انبیا از طرف خدای تبارك و تعالی مامور شدند برای نجات مردم... این همه جنگهایی كه در اسلام شده است و زحماتی كه اولیای خدا كشیده اند و اینها برای اینكه اسلام را پا برجا كنند، احكام اسلام را پیاده كنند آن هم برای اینكه انسانها را هدایت كنند به یك واقعیاتی كه اطلاع بر آن ندارند، راه را نمی دانند، آنها می دانند راه را اینطور باید بروند.
در قرآن كه به پیغمبر اكرم می فرماید كه تو چرا اینقدر غصه می خوری برای اینهایی كه مسلمان نمی شوند، پیغمبر غصه می خورد برای كفار، كفار كه نمی آیند. در یك جنگی كه یك دسته ای را اسیر كرده بودند و بسته بودند و می آوردند، فرمود كه ببین، ما با زنجیر می خواهیم اینها را به بهشت ببریم، اینها را ما اسیر كردیم، آوردیم آدمشان كنیم و بفرستیمشان به بهشت. پیغمبر و همین طور سایر پیغمبرهای آسمانی اصلاً بنایشان بر این است كه همه بشر را سعادتمند كنند، هیچ نظری ندارند كه یك ناحیهای باشد و یك ناحیه دیگر، در عین حالی كه خوب پیغمبر اكرم عرب است و عربستانی است لكن می فرماید هیچ عربی بر هیچ عجمی تفوق ندارد و هیچ عجمی هم بر هیچ عربی. میزان، اطاعت خداست و تقواست.
وقتی اینطوری باشد خوب همه ما برادر هستیم و همه ما چه هستیم و با همه بشر ما خوب هستیم و می خواهیم اصلاح بشوند. متنها یك دسته ای هستند كه در مقابل یك همچو مطلبی كه اسلام می خواهد همه را اصلاح بكند، قیام می كنند و آدمكشی می كنند اینها، در مقابل آنها اسلام هم با قوت و قدرت می ایستد و نابودشان می كند و از بین می بردشان. مثل یك غده سرطان كه باید عمل كرد و بیرونش كرد و الا فاسد می كند.
شما وقتی ملاحظه كنید، از زمان پیغمبر اكرم- صلی الله علیه و آله- و زمان خلافت حضرت امیر- سلام الله علیه- جنگهای زیادی شده است و جنگها همه جنگهای اسلامی، برای تربیت جامعه بودند، یك جنگ ما در اسلام نداریم كه از این مطلب كه برای انبیا بنایشان بر این بود كه دست به شمشیر نبرند الا برای آنها كه علاجی ندارند جز شمشیر و فاسد می كنند جامعه را، آنكه فاسد می كند جامعه را و دست از فسادش بر نخواهد داشت او را باید از جامعه جدا كرد و یك غده سرطانی است كه جامعه را فاسد می كند جنگ- انبیا مثل یك طبیبی بودند، آنها كه می خواستند اصلاح كنند جامعه را. اگر یك طبیبی آمد و غده سرطانی را، چاقو را در آورد و شكم را پاره كرد و غده سرطانی را در آورد، شما فریاد می زنید كه شكم مردم را پاره كردی، جانی هستی؟! نه، احترامش می كنید و اجرا هم به او می دهید و دستش را هم فرض كنید میبوسید و خیلی هم خوشحال می شوید برای اینكه این شكم را پاره كرده، اما برای در آوردن غده سرطانی كه این را به هلاكت می رساند. انبیا اینطور بودند. انبیا در عین حالی كه خدای تبارك و تعالی می فرماید: كه چرا اینقدر خودت را به زحمت میاندازی، چرا اینقدر خودت را می خواهی بكشی كه اینها ایمان نمی آورند، آنقدر عاطفه داشته است و آنقدر دلش می خواسته است كه مردم صالح بشوند، خوب بشوند، لكن وقتی كه می دید كه فلان جمعیت اگر باشند مردم را به فساد می كشند شمشیر او همان چاقوی طبیب است، او طبیب عالم است و طبی جامعه است و جامعه را باید باحسن نیتی كه دارد اصلاح بكند. شمشیر علی ابن ابیطالب ضربه اش میفرماید كه از عبادت جن و انس هم بالاتر است، برای اینكه اصلاح است، ضربه اصلاحی است، ضربه افسادی نیست.
تمام انبیا از صدر بشر و بشریت، از آن وقتی كه آدم، علیه السلام، آمده است تا خاتم انبیا، صلی الله علیه و آله و سلم، تمام انبیا برای این بوده است كه جامعه را اصلاح كنند و فرد را فدای جامعه می كردند. ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم. ما فردی بالاتر از ائمه- علیهم السلام- نداریم، این فردها خودشان را فدا می كردند برای جامعه. خدای تیارك و تعالی می فرماید كه انبیا را ما فرستادیم، بینات به آنها دادیم، آیات به آنها دادیم، میزان بر ایشان دادیم و فرستادیم «لیقوم الناس بالقسط» غایت این است كه مردم قیام به قسط بكنند عدالت اجتماعی در بین مردم باشد، ظلمها از بین برود، ستمگریها از بین برود و ضعفاً به آنها رسیدگی بشود، قیام به قسط بشود. دنبالش هم می فرماید «وانزلنا الحدید» تناسب این چیست؟
تناسب این است كه با حدید باید اینها انجام بگیرد، با بینات، با میزان و با حدید «فیه باس شدید» یعنی اگر چنانچه شخصی یا گروهی بخواهند یك جامعه را تباه كنند، یك حكومتی را كه حكومت عدل است، تباه كنند، یك حكومتی را كه حكومت عدل است، تباه كنند، با بینات با آنها باید صحبت كرد، نشنیدند با موازین، موازین عقلی، نشنیدند با حدید... پیغمبر اكرم كدام روزش از مسائل سیاسی خارج بوده دولت تشكیل می داد، با اشخاصی كه بر ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه میكرد، جنگ می كرد... مساله جنگ مسلحانه با اشخاصی كه آدم نمی شوند و میخواهند ملت را تباه كنند. در راس برنامه های انبیا بوده است. ما همه تعلیمات انبیا را كنار گذاشتیم... مگر امكان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملتها كسی بدون اینكه دخالت كند، قیام بالقسط باشد؟ «یقوم الناس بالقسط» باشد؟ مگر می شد ما و شما با محمدرضا بسازیم كه بیا، دیگر ما كاری به شما نداریم- و ما خیلی هم- آمد گفت دیگر كه ای مراجع اسلام ای چه،ای چه، من دیگر از آن كارها دست برداشتیم، همانی كه مراجع اسلام را می گفت كه این سیاه روزها و این كذا و كذا، بدگویی می كرد به آنها، همان آمد گفت. چرا آمد گفت؟ برای اینكه دوباره بازی بدهد، خیال می كرد حالا دوباره می شود بازی داد. بازی یكوقت نخورید، یكوقت این شیاطین نیایند بگویند كه به شما چه دخالت در اسلام، دخالت در سیاست، شما بروید سراغ مساله گفتن تان، خیلی هم معرز هستید و اگر چنانچه مساله می گفتید دیگر قتلی واقع نمی شد، برای دخالت در سیاست بود كه چندین هزار معلول و مقتول دارید. این اشكال اولش به نبی اكرم وارد است، اگر ایشان هم به سرمایه دارهای مكه و حجاز كاری نداشت و توی مسجد مینشست و مساله میگفت، جنگ پیش نمی آمد، كشتار نمی شد، عموی معظمش كشته نمی شد. و به سیدالشهدا وارد است، اگر سیدالشهدا می رفت پیش یزید و بیعت می كرد و مساله گو، مساله میگفت، با او می ساخت و مساله می گفت، یزید خیلی هم احترام می كرد و دستش هم می بوسید، ولی تكلیف این بود؟ ما وحشت داریم از اینكه چند هزار آدم از ما كشته شده است؟ اگر ما وحشت داریم باید ما اصلاً طریقه انبیا را كنار بگذاریم، باید آن چیزی كه انبیا آوردند، آن چیزی را كه خدا امر كرده به آنها كه بروید این سردمدارها را دعوت كنید، دعوت همین نبود كه بروند بگویند آقا مسلمان شو، اگر چنانچه نشد دیگر بروند سراغ كارشان. نخیر، دعوت می كردند با شمشیر توی سرشان می زدند تا آدم بشوند كشته می دادند و می كشتند. مگر شهادت یك امری است كه انسان برای آن عقب نشینی بكند. هی گفته بشود به اینكه خوب اگر اینطور مسائل نبود، اگر ما با شاه كنار می آمدیم دیگر اینقدر كشتار واقع نمی شد، پیغمبر هم اگر با ابوسفیان كنار می آمد نمی شد، سیدالشهدا اگر با یزید، حضرت امیر هم اگر با مخالفینش كه مخالف اسلام بودند، كنار می آمد دیگر كشتاری نمی شد، دیگر جنگ صفینی در كار نمی آمد، جنگ جملی در كار نمی آمد... كدام روز پیغمبر خالی از این مسائل سیاسی و اجتماعی بود، ]خالی[ از جنگ بود. پیغمبر نمی دانست اگر در احد اینقدر كشته می شد و در فلان، اینهمه عزیزان از بین می روند؟ لكن تكلیف بود، خدا گفته بود این را، پیغمبر هم نمی توانست تخلف كند، امر خدا بود خدا بینات فرستاده و میزان فرستاده و حدید فرستاده «لیقوم الناس بالقسط» اگر شد با بینات، با میزان، موازین هرچه هست، اگر نشد حدید است، تو سر مردم با حدید زد تا اینكه اینها را آدم كرد، تا جامعه را جامعه صحیح كرد.
تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده اند. تمام و همه آنها این مساله را داشتند كه فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هرچه بزرگ باشد، بالاترین فرد كه ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا، وقتی كه با مصالح جامعه معارضه كرد این فرد باید فدا بشود. سیدالشهدا روی همین میزان آمد رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد، كه فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود.
«لیقوم الناس بالقسط» باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بكند. جانها را دادند.مالها را دادند، زحمتها كشیدند، نمی شود گفت پیغمبر یك شب و روز راحت خوابیده باشد، تمام زمان عمرش صرف این شد كه با هر تربیتی كه می شود، با قرآن، با احادیث خودش، با كلمات خودش، با موعظه های خودش، وقتی كه میبیند نمی شود این، با شمشیر، با شمشیر می زند و اشخاصی كه می خواهند این جامعه را از بین ببرند و ملت را تباه بكنند، آن با شمشیر، وقتی نمی شود با بینه و میزان عمل كرد، با حدید عمل می كند.
ما همان ادعا می كنیم كه ما امت رسول الله هستیم و شیعه علی ابن ابیطالب، ما باید مطالعه بكنیم ببینیم آنها چه كردند، شیعه این نیست كه فقط بگوید من شیعه هستم، این است كه ببیند چه كردند آنها، دنبال كند همان چیزهائی را كه آنها كردند. پیغمبر اكرم چقدر جنگ در زمان او واقع شد برای اینكه اصلاح كند جامعه را، برای اینكه دست ستمكارها را كوتاه كند، دست این سرمایه دار چپاولگر را كوتاه كند، دست آن جبارهای ظالم را كوتاه كند، تمام عمرش مشغول این بود در مكه، به آنطور نمیتوانست، به بینات و به میزان و به موعظهها عمل می كرد تا وقتی كه در صدد بود، نه اینكه نشسته بود همین طور در صدد بود آدم جمع می كرد تا وقتی كه مدینه مهیا شد و ایشان هم آمدند مدینه، دیگر همه اش مسائل، مسائل جنگ بود و مسائل سیاست بود و اینها.
اگر امت رسول الله هستیم، این رسول الله، اگر شیعه علی ابن ابیطالب هستیم، علی ابن ابیطالب چقدر در جنگها رفت در ركاب رسول الله بود تا آخر كه رسول الله تشریف بردند، بعد یك جنگ باطنی داشت كه صلاح این می دید كه باید اجتماع محفوظ بماند و باید این استقرار پیدا بكند.
آن روزی هم كه بعد از مسائل ایشان با او بیعت كردند، آن روز هم مطلب خودشان را گفتند. اول برنامه شان را گفتند و مهمترین برنامه این بود كه من حتی آن چیزهایی كه صداق كردید از چپاولگریها برای زنهایتان، آن هم ازتان می گیرم. از آنجا كه ایشان این ندا را در داد، دیدند نمی شود با این زندگی كرد، این باهاش زندگی نمی شود، این غیر مساله قبلی است، شروع كردند به چیز كردن و سه تا جنگ مهم انجام داد حضرت امیر، چقدر كشته شد از مسلمانها، چقدر كشته شد از آن طرف، همه هم مسلمان بودند مسلمان. آن مسلمان بازیخورده بود، آن طرف مسلمان بازیخورده بودند، این طرف مسلمانان هدایت شده بودند لكن وقتی مسلمانی هم بازی خورد و به جنگ با مسلمانهای هدایت شده برخاست، او هم جوابش حدید است، اگر بینات و میزان نتوانست كار خودش را بكند، جوابش حدید است
جهت دریافت فایل جنگ در قرآن لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 1,900 تومان
برچسب ها : جنگ در قرآن , قرآن , جنگ , معارف , الهیات , دانلود جنگ در قرآن , امت رسول الله , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , تسخیرهای اسلامی , دانلود تحقیق , دانلود پروژه , جنگهای اسلام , تاریخ اسلام , جنگ با مسلمانها