توحید در قرآن مقدمه توحید و یكتایى خداوند متعال یكى از اصول اعتقادى اسلام و همه ادیان ابراهیمى است در قرآن كریم در آیات زیادى به این مسئله اشاره و بر آن استدلال شده است از جمله آیات 163 و 164 سوره بقره است كه براى آشنایى بیشتر با مطالب نورانى این دو آیه شریفه تفسیر آنها را از كتاب ارزشمند تفسیر المیزان اثر علامه طباطبایى (ره) تقدیم مىداریم و ا
قیمت فایل فقط 3,900 تومان
توحید در قرآن
مقدمه: توحید و یكتایى خداوند متعال یكى از اصول اعتقادى اسلام و همه ادیان ابراهیمى است. در قرآن كریم در آیات زیادى به این مسئله اشاره و بر آن استدلال شده است: از جمله آیات 163 و 164 سوره بقره است كه براى آشنایى بیشتر با مطالب نورانى این دو آیه شریفه تفسیر آنها را از كتاب ارزشمند تفسیر المیزان اثر علامه طباطبایى (ره) تقدیم مىداریم. و الهكم اله واحد لا اله الا الله هو الرحمن الرحیم ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار...
به درستى در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز و كشتىها كه در دریا بسود مردم در جریانند و در آنچه كه خدا ازآسمان نازل میكند یعنى آن آبى كه با آن زمین را بعد از مردگیش زنده میسازد و از هر نوع جنبنده در آن منتشرمیكند و گرداندن بادها و ابرهائیكه میان آسمان و زمین مسخرند آیات و دلیلهائى است براى مردمى كه تعقل كنند(164).
و بعضى از مردم كسانى هستند كه بجاى خدا شریكها میگیرند و آنها را مانند خدا دوست میدارند وكسانیكه بخدا ایمان آوردهاند نسبت باو محبتشدید دارند، و اگر ستمكاران در همین دنیا آن حالتخود را كهدر قیامت هنگام دیدن
این آیات كه مسئله توحید را خاطر نشان میكند، همه در یك سیاق و در یك نظم قرار دارند، و بر مسئله نامبرده اقامه برهان نموده، شرك و سرانجام امر آن را بیان مىكند.
(و الهكم اله واحد)، در سابق در تفسیر بسم الله در اول كتاب، تفسیر سوره حمد معناى كلمه(اله)گذشت، (معنى"واحد" در"اله واحد")و اما معناى كلمه(واحد)، باید دانست كه مفهوم وحدت از مفاهیم بدیهى است كه درتصور آن هیچ حاجت بان نیست كه كسى آنرا برایمان معنا كند و بفهماند كه وحدت یعنى چهچیزى كه هست موارد استعمال آن مختلف است، چه بسا چیزى را بخاطر یكى از اوصافشواحد بدانند، و مثلا بگویند مردى واحد، عالمى واحد، شاعرى واحد، كه مىفهماند صفتمردانگى و علم و شعر كه در او استشركت و كثرت نمىپذیرد و درست هم هست، چونرجولیتى كه در زید است قابل قسمت میان او و غیر او نیست، بخلاف رجولیتى كه در زید و عمرواست - كه دو مردند - و دو رجولیت دارند و مفهوم رجولیت در بین آن دو تقسیم شده و كثرتپذیرفته است.
پس زید از این جهت - یعنى از جهت داشتن صفتى بنام رجولیت - موجودى است واحدكه قابل كثرت نیست، هر چند كه از جهت این صفت و صفات دیگرش مثلا علمش و قدرتش وحیاتش، و امثال آن واحد نباشد، بلكه كثرت داشته باشد.
(بیان فرق اجمالى بین دو كلمه"احد"و"واحد")ولى این جریان در خداى سبحان وضع دیگرى بخود مىگیرد، میگوئیم خدا واحد است، بخاطر اینكه صفتى كه در اوست - مثلا الوهیتش - صفتى است كه احدى با او در آن صفتشریك نیست و باز مىگوئیم: خدا واحد است چون علم و قدرت و حیات دارد، و خلاصه بخاطرداشتن چند صفت وحدتش مبدل به كثرت نمىشود، براى اینكه علم او چون علوم دیگران وقدرتش و حیاتش چون قدرت و حیات دیگران نیست، و علم و قدرت و حیات و سایر صفاتش اورا متكثر نمىكند، تكثرى كه در صفات او هست تنها تكثر مفهومى است و گر نه علم و قدرت وحیاتش یكى است، آنهم ذات او است، هیچیك از آنها غیر دیگرى نیست، بلكه او عالم استبقدرتش و قادر است بحیاتش، وحى است به علمش، بخلاف دیگران كه اگر قادرند به قدرتشانقادرند و اگر عالم هستند، به علمشان عالم هستند، خلاصه صفاتشان هم مفهوما مختلف است وهم عینا.
و چه بسا میشود كه چیزى از ناحیه ذاتش متصف به وحدت شود، یعنى ذاتش، ذاتى باشد كههیچ تكثرى در آن نباشد و بالذات تجزیه را در ذاتش نپذیرد، یعنى نه جزء جزء بشود؟و نه ذات واسم و نه ذات و صفت و همچنین جزئى نداشته باشد، اینگونه وحدت همانست كه كلمه(احد)رادر آن استعمال مىكنند و میگویند خدایتعالى احدى الذات است و در این استعمال حتما بایدبه كلمه ذات و مثل آن اضافه شود مگر آنكه در سیاق نفى و یا نهى قرار گیرد كه در آنصورت دیگرلازم نیست اضافه شود.
مثل اینكه بگوئیم: (ما جائنى احد)، یعنى احدى نزد من نیامد كه در اینصورت اصل ذات رانفى كردهایم، یعنى فهماندهایم: هیچكس نزد من نیامد، نه واحد و نه كثیر براى اینكه وحدت، درذات اعتبار شده بود نه در وصفى از اوصاف ذات، بله اگر وحدت در وصف اعتبار شود مثل اینكهبگوئیم:
(ما جائنى واحد)، یعنى یكنفر كه داراى وصف وحدت است نزد من نیامد، در اینصورتاگر دو نفر یا بیشتر نزد من آمده باشد، دروغ نگفتهایم، چون آنچه را نفى كردیم وصف یك نفرىبود، خواستیم بگوئیم یك مرد با قید یك نفرى نزد من نیامد و این منافات ندارد با اینكه چند مردنزد من آمده باشند، فعلا همین فرق اجمالى میان دو كلمه احد و واحد را در نظر داشته باش تاانشاء الله تعالى شرح مفصل آن در تفسیر سوره: (قل هو الله احد) (1) بیاید.
و سخن كوتاه آنكه جمله: (الهكم اله واحد)، با همه كوتاهیش مىفهماند: كه الوهیتمختص و منحصر به خدایتعالى است و وحدت او وحدتى مخصوص است، وحدتى است كه لایقساحت قدس اوست، چون كلمه وحدت بر حسب آنچه مخاطبین به خطاب(اله شما)از آنمىفهمند، بر بیش از وحدت عامهاى كه قابل انطباق بر انواع مختلف است، دلالت نمىكند و اینقسم وحدت لایق به ساحت قدس ربوبى نیست، (به بیانى سادهتر اینكه چند قسم وحدت داریم).
(اقسام وحدت و نكتهاى كه در جمله"الهكم اله واحد"هست)1 - وحدت عددى كه در مقابل عدد دو و سه الخ است.
2 - وحدت نوعى كه میگوئیم: انسان ایرانى و هندى از نوع واحدند.
3 - وحدت جنسى كه میگوئیم: انسان و حیوان از یك جنسند(مترجم).
در چنین زمینهاى اگر قرآن كریم بفرماید(معبود شما واحد است)، ذهن شنونده به آنوحدتى متوجه میشود كه كلمه(واحد)در نظرش به آن معنا است، به همین جهت اگر فرموده بود(الله اله واحد، الله اله واحد است)توحید را نمىرسانید، براى اینكه در نظر مشركین هم الله الهواحد است، همچنانكه یك یك آلهه آنان اله واحدند، چون هیچ الهى دو اله نیست، هر یك براىخود و در مقابل خدا اله واحدند.
و همچنین اگر فرموده بود(و الهكم واحد، اله شما واحد است)، باز آنطور كه باید، نص وصریح در توحید نبود، براى اینكه ممكن بود گمان شنونده متوجه وحدت نوعیه شود، یعنى متوجهاین شود كه الهها همه یكى هستند، چون همه یك نوعند و نوعیت الوهیت در همه هست، نظیر اینكهدر تعداد انواع حیوانات میگوئیم اسب یكنوع و قاطر یكنوع و چه و چه یكنوع است، با اینكه هریك از نامبردهها داراى هزاران فرد است.
لكن وقتى فرمود: (و الهكم اله واحد)و معناى اله واحد را - كه در مقابل دو اله و چند الهاست - بر كلمه(الهكم)اثبات كرد، آنوقت عبارت صریح در توحید میشود، یعنى الوهیت رامنحصر در یكى از آلههاى كه مشركین معتقد بودند كرده و آن الله تعالى است.
(لا اله الا هو)، این جمله نص و صراحت جمله قبلى را تاكید مىكند و تمامى توهمها وتاویلهائى كه ممكن است در باره عبارت قبلى به ذهن آید، بر طرف میسازد.
و اما معناى مفردات این جمله - كلمه(لا)در این جمله نفى جنس مىكند و لاى نفى جنساسم و خبر لازم دارد، و چون مراد به(اله)هر چیزى است كه واقعا و حقیقتا كلمه(اله)بر آنصادق باشد، به همین جهت صحیح است بگوئیم خبر(لا)كه در جمله حذف شده كه كلمه(موجود)و یا هر كلمهاى است كه به عربى معناى موجود را بدهد، مانند(كائن)و امثال آن، و تقدیرجمله این است كه(لا اله بالحقیقة و الحق بموجود الا الله، یعنى اله حقیقى و معبودى به حقموجود نیست به غیر از الله)، و چون ضمیرى كه به لفظ جلاله(الله)بر مىگردد همیشه در قرآنكریم ضمیر رفع است نه نصب یعنى هیچ نفرموده(لا اله الا ایاه)("الا"در"لا اله الا هو"براى استثناء نیست)از اینجا مىفهمیم در كلمه(الا)الاى استثناء نیست، چون اگر استثناء بود، باید مىفرمود: (لا اله الا ایاه)نه(لا اله الا هو)، بلكهوصفى است به معناى كلمه(غیر)و معنایش این است كه هیچ اله به غیر الله موجود نیست.
پس تا اینجا این معنا روشن شد كه جمله مورد بحثیعنى جمله(لا اله الا هو)الخ در سیاقنفى الوهیت غیر خداست، یعنى نفى الوهیت آن آلهه موهومى كه مشركین خیال مىكردند الههستند، نه سیاق نفى غیر خدا و اثبات وجود خداى سبحان كه بسیارى از مفسرین پنداشتهاند.
شاهدش هم این است كه مقام، مقامى است كه تنها احتیاج دارد خدایان دیگر نفى شود، تادر نتیجه الوهیت منحصر در یكى از خدایان مشركین یعنى در الله تعالى گردد، و هیچ احتیاجى بهاثبات الوهیتخدا و بعد نفى الوهیت آلهه ندارد.
علاوه بر اینكه قرآن كریم اصل وجود خدایتعالى را بدیهى میداند یعنى عقل براى پذیرفتنوجود خداى تعالى احتیاجى به برهان نمىبیند و هر جا از خدا صحبت كرده، عنایتش همه در ایناست كه صفات او را از قبیل وحدت و یگانگى و خالق بودن و علم و قدرت و صفات دیگر او رااثبات كند.
و اى بسا بعضى به تقدیر گرفتن لفظ(موجود)و هر چه كه به معناى آن باشد، اشكال كنند، كه این تقدیر تنها مىرساند كه غیر خدا اله دیگرى فعلا موجود نیست و اثبات نمیكند كه اصلاممكن نیست اله دیگر وجود داشته باشد، در حالیكه مطلوب نفى امكان آن است.
و آنوقت بعضى دیگر در جواب آن گفته باشند: درست است كه تقدیر گرفتن(موجود)تنهامىرساند كه خدائى دیگر موجود نیست ولى اینكه گفتى امكان وجود آنرا نفى نمیكند، صحیحنیست براى اینكه خدائى كه ممكن باشد بعدها موجود شود، او خود ممكن الوجود است و آنخدائى نخواهد بود كه وجود تمامى موجودات و همه شئون آنها بالفعل منتهى به او و مستند باواست و بعضى دیگر جواب داده باشند: كه بجاى لفظ موجود، كلمه(حق)را تقدیر مىگیریم، تامعنا چنین شود(هیچ معبود بحق غیر خدا نیست).
(الرحمن الرحیم)تفسیر و بحث پیرامون معناى این دو كلمه، در ذیل سوره فاتحه گذشت، تنها در اینجا میگوئیم: آوردن این دو اسم در اینجا معناى ربوبیت را تمام مىكند، مىفهماند كه هرعطیه عمومى مظهر و مجلائى است از رحمت رحمانیه خدا و هر عطیه خصوصى، یعنى آنچه كهدر طریق هدایت و سعادت اخروى دخالت دارد، مجلاى رحمت رحیمیه او است.
(ان فى خلق السموات و الارض)الخ، سیاق این آیات همانطور كه در ابتداى بیان آیات موردبحث گفتیم، دلالت دارد بر اینكه سیاق خصوص این آیه نیز همان سیاق آیه قبلى است، و این آیهپیرامون همان معنائى استدلال مىكند كه آیه قبلى متضمن آن بود.
چون آیه سابق كه مىفرمود: (و الهكم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم)الخ، در حقیقتاگر شكافته شود، معنایش این میشد: كه براى هر موجودى از این موجودات، الهى است و اله همه آنها یكى است و این اله یگانه و واحد، همان اله شما است و او رحمان است، چون رحمتىعمومى دارد و رحیم است، چون رحمتى خصوصى دارد و هر كسى را به سعادت نهائیش - كههمان سعادت آخرت است - سوق میدهد، پس اینها همه حقایقى هستند حقه.
و در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز، تا آخر آنچه در آیه ذكر شده، آیاتىاست كه بر این حقایق دلالت مىكند، البته براى مردمى دلالت دارد كه تعقل كنند.
و اگر مراد باین آیه اقامه حجت بر اصل وجود اله براى انسانها و یا اله واحد براى انسانهابود، همه نامبردگان تنها یك آیت بودند كه بر اصل وجود اله دلالت مىكردند، چون نامبردهها اینمعنا را افاده مىكند كه نظامى در سراسر جهان برقرار است و تدبیرى بهم پیوسته دارد، و بر اینفرض، حق كلام این بود كه در آیه قبلى بفرماید: (و الهكم واحد لا اله الا هو)الخ، و چون اینطورنفرموده، مىفهمیم سیاق آیه براى این است كه بر حجتى دلالت كند كه هم حجت بر وجود الهاست و هم حجت بر وحدت او است، باین معنا كه نخست اثبات كند اله موجودات دیگر غیرانسان و نظام كبیرى كه در آنهاستیكى است و سپس اثبات كند همان یك اله، اله انسان نیزهست.
(سه برهان، كه آیه شریفه براى اثبات وجود خدا و توحید اقامه كرده است)و اجمال دلالت آیه بر مسئله توحید، این است كه مىفرماید: این آسمانها كه بر بالاى ماقرار گرفته و بر ما سایه افكنده، با همه بدایعى كه در خلقت آنها است، و این زمین كه ما را درآغوش گرفته و بر پشتخود سوار كرده، با همه عجائبى كه در آن است، و با همه غرائبى كه درتحولات و انقلابهاى آن از قبیل اختلاف شب و روز و جریان كشتىها در دریا و نازل شدنبارانها و وزیدن بادهاى گردنده و گردش ابرهاى تسخیر شده، همه امورى هستند فى نفسهنیازمند به صانعى كه ایجادشان كند، پس براى هر یك از آنها الهى است، پدید آورنده، (اینصورت برهان اولى است)كه آیه شریفه بر مسئله توحید اقامه كرده است.
برهان دیگر را از راه نظامى كه در عالم است اقامه نموده و حاصلش این است این اجرامزمینى و آسمانى كه از نظر حجم و كوچك و بزرگى و هم دورى و نزدیكى مختلفند، (و بطورى كهفحصهاى علمى بدست آورده كوچكترین حجم یكى از آنها. 00033، 000، 000، 000، 000، 000، 000، ٍ0سانتىمتر مكعب است)و بزرگترین آنها كه حجمش میلیونها برابر حجم زمین است، كرهاى استكه قطرش تقریبا معادل 9000 میل است و فاصله میان دو ستاره و دو جرم آسمانى، قریب به سهملیون سال نورى است و سال نورى تقریبا برابر است با رقم زیر(365.24.60.60.300000كیلومتر)و خلاصه این ارقام دهشتآور را نیك بنگر، آنگاه خودت حكم خواهى كرد: كه تا چهاندازه نظام این عالم، بدیع و شگفتآور است، عالمى كه با همه وسعتش هر ناحیهاش در ناحیه دیگر اثر مىگذارد، و در آن دست اندازى مىكند و هر جزء آن در هر كجا كه واقع شده باشد ازآثارى كه سایر اجزاء در آن دارند متاثر میشود، جاذبه عمومیش یكدگر را بهم متصل مىكند، نورش و حرارتش همچنین، و با این تاثیر و تاثر سنتحركت عمومى و زمان عمومى را به جریانمىاندازد.
و این نظام عمومى و دائم، و تحت قانونى ثابت است و حتى قانون نسبیت عمومى هم كهقوانین حركت عمومى در عالم جسمانى را محكوم به دگرگونگى میداند، نمیتواند از اعترافباینكه خودش هم محكوم قانون دیگرى است، خوددارى كند، قانونى ثابت در تغییر و تحول(یعنىتغییر و تحول در آن قانون ثابت و دائمى میباشد).
و از سوى دیگر این حركت و تحول عمومى، در هر جزء از اجزاء عالم بصورتى خاص بهخود دیده میشود، در بین كره آفتاب و سایر كراتى كه جزء خانواده این منظومهاند، به یك صورتاست و هر چه پائینتر مىآید، دائرهاش تنگتر مىگردد، تا در زمین ما در دائرهاى تنگتر، نظامىدیگر به خود مىگیرد، حوادث خاص بدان و جرم ماه كه باز مختص بدان است و شب و روز ووزش بادها و حركت ابرها، و ریزش بارانها، در تحت آن نظام اداره میشود.
باز این دائره نسبت به موجوداتى كه در زمین پدید مىآیند، تنگتر میشود و در آن دائرهمعادن و نباتات و حیوانات و سایر تركیبات درست میشود، و باز این دائره در خصوص یكیك انواع نباتات، حیوانات، معادن و سایر تركیبات تنگتر میشود، تا آنكه نوبت بعناصر غیرمركب برسد و باز به ذرات و اجزاء ذرات و در آخر به آخرین جزئى كه تاكنون علم بشر بداندستیافته برسد، یعنى به الكترون و پروتون كه تازه در آن ذره كوچك، نظامى نظیر نظام درمنظومه شمسى مىبینیم، هستهاى در مركز قرار دارد و اجرامى دیگر دور آن هسته مىگردند، آنچنانكه ستارگان بدور خورشید در مدار معین مىگردند، و در فلكى حساب شده، شنا مىكنند.
جهت دریافت فایل توحید در قرآن لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 3,900 تومان
برچسب ها : توحید در قرآن , یگانگى خدا , مراتب توحید , توحید , قران , معارف , الهیات , دانلود توحید در قرآن , عدل , سوره فاتحه