امروز: پنجشنبه 6 دی 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
بلوک کد اختصاصی

آمادگیهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقى

آمادگیهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقىدسته: معارف اسلامی
بازدید: 72 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 66 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 104

آمادگیهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقى 1 پاك بودن محیط 2 نقش معاشران و دوستان نقش معاشران در روایات اسلامى تاثیر معاشرت در تحلیلهاى منطقى 3 تاثیر تربیت‏خانوادگى و وراثت در اخلاق رابطه اخلاق و تربیت‏خانوادگى در احادیث اسلامى 4 تاثیر علم و آگاهى در تربیت نتیجه رابطه علم‏» و اخلاق‏» در احادیث اسلامى 5 تاثیر فرهنگ جامعه د

قیمت فایل فقط 6,900 تومان

خرید

آمادگیهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقى

آمادگیهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقى

1- پاك بودن محیط

2- نقش معاشران و دوستان

نقش معاشران در روایات اسلامى

تاثیر معاشرت در تحلیلهاى منطقى

3- تاثیر تربیت‏خانوادگى و وراثت در اخلاق

رابطه اخلاق و تربیت‏خانوادگى در احادیث اسلامى

4- تاثیر علم و آگاهى در تربیت

نتیجه

رابطه <علم‏» و <اخلاق‏» در احادیث اسلامى

5- تاثیر فرهنگ جامعه در پرورش فضائل و رذائل

رابطه آداب و سنن با اخلاق در روایات اسلامى

چگونگى تاثیر <عمل‏» در <اخلاق‏» در روایات اسلامى

7- رابطه <اخلاق‏» و <تغذیه‏»

رابطه تغذیه و اخلاق در روایات اسلامى

صفات اخلاقى و اعمال اخلاقى


اضافه بر آنچه تاكنون براى پیشرفت‏برنامه تهذیب اخلاق گفته‏ایم، امور دیگرى وجود دارد كه تاثیر بسزائى در مبارزه با رذائل اخلاقى و تقویت اصول فضائل در وجود آدمى دارد كه از جمله امور زیر را مى‏توان برشمرد:

1- پاك بودن محیط

بى‏شك وضع محیط اجتماعى زندگى انسان اثر فوق‏العاده‏اى در روحیات و اعمال او دارد چرا كه انسان بسیارى از صفات خود را از محیط كسب مى‏كند. محیطهاى پاك غالبا افراد پاك پرورش مى‏دهد و محیطهاى آلوده غالبا افراد آلوده.

درست است كه انسان مى‏تواند در محیط ناپاك، پاك زندگى كند و بعكس در محیطهاى پاك سیر ناپاكى را طى كند و به تعبیر دیگر، شرایط محیط علت تامه در خوبى و بدى افراد نیست ولى تاثیر آن را به عنوان یك عامل مهم زمینه ساز نمى‏توان انكار كرد.

ممكن است كسانى قائل به جبر محیط باشند - همان‏گونه كه هستند - ولى ما هر چند جبر را در تمام اشكالش نفى مى‏كنیم اما تاثیر قوى عوامل زمینه ساز را هرگز انكار نخواهیم كرد.

با این اشاره كوتاه به قرآن باز مى‏گردیم و آیاتى را كه درباره تاثیر محیط در شخصیت انسان به دلالت مطابقى یا به اصطلاح التزامى سخن مى‏گوید، مورد بحث قرار مى‏دهیم:

1- والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه والذى خبث لایخرج الانكدا كذلك نصرف الآیات لقوم یشكرون (سوره اعراب، آیه‏58)

2- وجاوزنا ببنى اسرائیل البحر فاتوا على قوم یعكفون على اصنام لهم قالوا یا موسى اجعل لنا الها كما لهم آلهة قال انكم قوم تجهلون (سوره اعراف، آیه‏138)

3- وقال نوح رب لاتذر على الارض من الكافرین دیارا - انك ان تذرهم یضلوا عبادك ولایلدوا الافاجرا كفارا (سوره نوح، آیات‏26 و27)

4- یا عبادى الذین آمنوا ان ارضى واسعة فایاى فاعبدون (سوره عنكبوت، آیه‏56)

5- ان الذین توفیهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فیهم كنتم قالوا كنا مستضعفین فى الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئك ماویهم جهنم وساءت مصیرا (سوره نساء، آیه‏97)

ترجمه:

1- سرزمین پاكیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار مى‏روید; اما سرزمین‏هاى بد طینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بى‏ارزش از آن نمى‏روید; این گونه آیات (خود) را براى آنها كه شكر گزارند، بیان مى‏كنیم.

2- و بنى‏اسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم (ناگاه) در راه خود به گروهى رسیدند كه اطراف بتهایشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند (در این هنگام بنى‏اسرائیل) به موسى گفتند: <تو هم براى ما معبودى قرار ده همان‏گونه كه آنها معبودان (و خدایانى) دارند!» گفت: <شما جمعیتى جاهل و نادان هستید!»

3- نوح گفت: <پروردگارا! هیچ یك از كافران را بر روى زمین باقى مگذار! چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى‏كنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى‏آوردند!»

4- اى بندگان من كه ایمان آورده‏اید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهاى دشمنان تسلیم نشوید!)

5- كسانى كه فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالى كه به خویشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند: <شما در چه حالى بودید؟(و چرا با این كه مسلمان بودید، در صف كفار جاى داشتید؟!)» گفتند: <ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [ فرشتگان] گفتند: <مگر سرزمین خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنید؟!» آنها (عذرى نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارند.

تفسیر و جمع‏بندى

در نخستین آیه تاثیر محیط در اعمال و افعال انسان به صورت لطیفى بیان شده است.

توضیح این كه: مفسران بزرگ در تفسیر این آیه بیانات گوناگونى دارند.

بعضى گفته‏اند منظور این است كه آب زلال و حى همچون قطرات باران بر سرزمین دلها فرو مى‏ریزد; دلهاى پاك آن را مى‏پذیرد و گلهاى زیباى معرفت و میوه‏هاى لذتبخش تقوا و طاعت از آن مى‏روید در حالى كه دلهاى ناپاك و آلوده واكنش مناسبى نشان نمى‏دهند; پس اگر مى‏بینیم عكس‏العمل همه در برابر دعوت پیامبر و تعلیمات اسلام یكسان نیست، این به خاطر نقص در فاعلیت فاعل، نمى‏باشد بلكه اشكال در قابلیت قابل است. (1)

دیگر این كه، هدف از بیان این مثال این است كه همیشه نیكیها و خوبیها را از محل مناسبش طلب كنید چرا كه تلاش و كوشش در محلهاى نامناسب چیزى جز هدر دادن نیروها محسوب نمى‏شود. (2)

احتمال سومى كه در تفسیر این آیه وجود دارد و مى‏تواند براى بحث ما مورد استفاده قرار گیرد این است كه: در این مثال انسانها به گیاهان تشبیه شده‏اند و محیط زندگى آنها به زمینهاى شور و شیرین; در یك محیط آلوده، پرورش انسانهاى پاك مشكل است هر چند تعلیمات قوى و مؤثر باشد، همان‏گونه كه قطرات حیاتبخش باران هرگز در شوره زار سنبل نمى‏رویاند. به همین دلیل، براى تهذیب نفوس و تحكیم اخلاق صالح باید به اصلاح محیط اهمیت فراوان داد.

البته تفسیرهاى سه گانه بالا هیچ گونه منافات با هم ندارد; ممكن است تمثیل فوق ناظر به همه این تفسیرها باشد.

آرى! محیط اجتماعى آلوده، دشمن فضائل اخلاقى است; در حالى كه محیطهاى پاك بهترین و مناسبترین فرصت را براى تهذیب نفوس دارد.

در حدیث معروفى از پیغمبر اكرم مى‏خوانیم كه روزى یاران خود را مخاطب ساخته و فرمود: <ایاكم وخضراء الدمن، قیل یارسول الله ومن خضراء الدمن قال صلى الله علیه و آله: المرئة الحسناء فى منبت السوء; از گیاهان (زیبایى كه) بر مزبله‏ها مى‏روید بپرهیزید! عرض كردند اى رسول‏خدا! گیاهان زیبایى كه بر مزبله‏ها مى‏روید اشاره به چه كسى است; فرمود: زن زیبایى كه در خانواده (و محیط) بد پرورش یافته!» (3)

این تشبیه بسیار گویا مى‏تواند اشاره به تاثیر محیط خوب و بد در شخصیت انسان باشد و یا اشاره به مساله وراثت‏به عنوان یك وسیله زمینه‏ساز و یا هر دو.

در آیه‏دوم سخن از قوم بنى‏اسرائیل است كه سالها تحت تعلیمات روحانى و معنوى موسى علیه السلام در زمینه توحید و سایر اصول دین قرار داشتند و معجزات مهم الهى را همچون شكافته شدن دریا و نجات از چنگال فرعونیان، بطور خارق‏العاده با چشم خود دیدند; اما همین كه در مسیر خود به سوى شام و سرزمینهاى مقدس، با گروهى بت‏پرست‏برخورد كردند، چنان تحت تاثیر این محیط ناسالم قرار گرفتند كه صدا زدند: <یا موسى اجعل لنا الها كما لهم آلهة; اى موسى براى ما بتى قرار بده همان‏گونه كه آنها داراى معبودان و بتها هستند! »

موسى از این سخن بسیار متعجب و خشمگین شد و گفت: <به یقین شما جمعیتى جاهل و نادان هستید! (قال انكم قوم تجهلون)

سپس بخشى از مفاسد بت‏پرستى را براى آنها شرح داد.

و عجب آن كه بنى‏اسرائیل بعد از توضیحات صریح موسى علیه السلام نیز اثر منفى آن محیط مسموم در آنها باقى بود، بطورى كه سامرى توانست از غیبت چند روزه موسى علیه السلام استفاده كند و بت طلائى خود را بسازد و اكثریت آن گروه نادان را به دنبال خود بكشاند و از توحید به شرك و بت‏پرستى ببرد.

این موضوع بخوبى نشان مى‏دهد كه محیطهاى ناسالم تا چه حد مى‏تواند در مسائل اخلاقى و حتى عقیدتى اثر بگذارد; شك نیست كه بنى‏اسرائیل پیش از مشاهده این گروه بت‏پرست، زمینه فكرى مساعدى در اثر زندگى مداوم در میان مصریان بت‏پرست، براى این موضوع داشتند ولى مشاهده آن صحنه تازه به منزله جرقه‏اى بود كه زمینه‏هاى قبلى را فعال كرد; و به هر حال، همه اینها دلیل بر تاثیر محیط در افكار و عقائد انسان است.

در سومین آیه كه از زبان حضرت نوح به هنگام نفرین بر قوم بت‏پرست مى‏باشد، شاهد و گواه دیگرى بر تاثیر محیط در اخلاق و عقائد انسان است.

نوح، نفرین خود را درباره نابودى آن قوم كافر با این جمله تكمیل كرد، و در واقع نفرین خود را مستدل كرد; عرض كرد: <خداوندا اگر آنها را زنده بگذارى، بندگانت را گمراه و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى‏آید! (انك ان تذرهم یضلوا عبادك ولایلدوا الا فاجرا كفارا)

هم نسل امروز آنها كافر و منحرف است و هم نسلهاى آینده كه در این محیط پرورش مى‏یابد، آلوده مى‏شوند.

در چهارمین و پنجمین آیه، سخن از لزوم هجرت از محیطهاى آلوده است; در چهارمین آیه خداوند بندگان با ایمان خود را مخاطب ساخته و مى‏گوید: <زمین من گسترده است تنها مرا بپرستید (تسلیم فشار دشمن نشوید و در محیط آلوده نمانید) (یا عبادى الذین آمنوا ان ارضى واسعة فایاى فاعبدون)

و در پنجمین آیه، به كسانى كه ایمان آورده‏اند و هجرت نكرده‏اند هشدار مى‏دهد و مى‏گوید عذر آنها در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست; مضمون آیه چنین است: <كسانى كه فرشتگان قبض ارواح، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خود ستم كرده بودند; به آنها گفتند شما در چه حالى بودید (و چرا با این‏كه مسلمان بودید در صف كفار جاى داشتید) آنها در پاسخ گفتند ما در زمین خود تحت فشار بودیم فرشتگان گفتند مگر سرزمین خداوند پهناور نبود چرا هجرت نكردید آنها (عذرى نداشتند و به عذاب الهى گرفتار شدند) جایگاهشان جهنم و سرانجام بدى دارند (ان الذین توفیهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فیهم كنتم قالوا كنا مستضعفین فى الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئك ماویهم جهنم وساءت مصیرا)

اصولا مساله هجرت كه از اساسى‏ترین مسائل در اسلام است تا آنجا كه تاریخ اسلام بر پایه آن بنیاد شده، فلسفه‏هائى دارد كه یكى از مهمترین آنها فرار از محیط آلوده و نجات از تاثیرات سوء آن است.

هجرت، بر خلاف آنچه بعضى مى‏پندارند، مخصوص آغاز اسلام نبوده بلكه در هر عصر و زمانى جارى است كه اگر مسلمانان در محیطهاى آلوده به شرك و كفر و فساد باشند و عقائد یا اخلاق آنها به خطر بیفتد، باید از آنجا مهاجرت كنند. در حدیثى از پیامبراكرم صلى الله علیه و آله مى‏خوانیم: <من فربدینه من ارض الى ارض وان كان شبرا من الارض استوجب الجنة وكان رفیق محمد صلى الله علیه و آله وابراهیم علیه السلام ; كسى كه براى حفظ آئین خود از سرزمینى به سرزمین دیگر - اگر چه به اندازه یك وجب فاصله داشته باشد - مهاجرت كند، مستحق بهشت مى‏گردد و همنشین محمد صلى الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام (دو پیامبر بزرگ مهاجر) خواهدبود! (4)

تكیه بر مقدار شبر (مقدار یك وجب) دلیل بر اهمیت فوق‏العاده این مساله است كه به هر مقدار و در هر عصر و زمان مهاجرت انجام گیرد، هماهنگى با پیامبراسلام صلى الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام حاصل خواهد شد.

كوتاه سخن این كه، در هر عصر و زمان، محیط در ساختن شخصیت و اخلاق انسانها مؤثر بوده است و پاكى و یا ناپاكى محیط، عامل تعیین كننده‏اى محسوب مى‏شود; هر چند مساله، جنبه جبرى ندارد. بنابراین، براى پاكسازى اخلاق و پرورش ملكات فاضله، یكى از مهمترین امورى كه باید مورد توجه قرار گیرد، مساله پاكسازى محیط است.

و اگر محیط به قدرى آلوده باشد كه نتوان آن را پاك كرد، باید از چنین محیطى مهاجرت نمود.

آیا هنگامى كه حیات مادى انسان در یك محیط به خاطر آلودگى به خطر بیفتد، از آن جا هجرت نمى‏كند؟ پس چرا هنگامى كه حیات معنوى و اخلاقى او كه از حیات مادى ارزشمندتر است‏به خطر افتد، به عذر این كه این جا زادگاه من است، تن به انواع آلودگیهاى خود و خانواده و فرزندانش بدهد و مهاجرت نكند!

بر تمام علماى اخلاق لازم است كه براى پرورش فضائل اخلاقى برنامه‏هاى مؤثرى براى پاكسازى محیط بیندیشند; چرا كه بدون آن، كوششهاى فردى و موضعى كم اثر خواهد بود.

2- نقش معاشران و دوستان

موضوع دیگرى كه تاثیر عمیق آن به تجربه ثابت‏شده و همه علماى اخلاق و تعلیم و تربیت اتفاق نظر دارند، مساله معاشرت و دوستى است. غالبا دوستان و معاشران ناباب و آلوده سبب آلودگى افراد پاك شده‏اند; عكس آن نیز صادق است، زیرا بسیارى از افراد پاك و قوى‏الاراده توانسته‏اند بعضى از معاشران ناباب را به پاكى و تقوا دعوت كنند. با این اشاره به قرآن باز مى‏گردیم و اشاراتى را كه قرآن به این مساله دارد با هم مى‏شنویم:

1- ومن یعش عن ذكر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین - وانهم لیصدونهم عن السبیل ویحسبون انهم مهتدون - حتى اذا جاءنا قال یالیت‏بینى وبینك بعد المشرقین فبئس القرین. (5)

2- قال قائل منهم انى كان لى قرین - یقول اءنك لمن المصدقین - اءذامتنا وكنا ترابا وعظاما اءنالمدینون - قال هل انتم مطلعون - فاطلع فراه فى سواء الجحیم - قال تالله ان كدت لتردین - ولولا نعمة ربى لكنت من المحضرین. (6)

3- ویوم یع-ض الظالم على یدیه ی-قول یال-یتنى ات-خذت مع الرسول سبیلا - یا ویلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا - لقد اضلنى عن الذكر بعد اذجآءنى وكان الشیطان للانسان خذولا. (7)

ترجمه:

1- و هر كس از یاد خدا روى گردان شود شیطان را به سراغ او مى‏فرستیم پس همواره قرین اوست - و آنها [ شیاطین] این گروه را از یاد خدا باز مى‏دارند در حالى كه گمان مى‏كنند هدایت‏یافتگان حقیقى آنها هستند! - تا زمانى كه (در قیامت) نزد ما حاضر شود مى‏گوید: اى كاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود; چه بد همنشینى بودى!

2- كسى از آنها مى‏گوید: <من همنشینى داشتم - كه پیوسته مى‏گفت آیا (به راستى) تو این سخن را باور كرده‏اى - كه وقتى ما مردیم و به خاك و استخوان مبدل شدیم، (بار دیگر) زنده مى‏شویم و جزا داده خواهیم شد؟! - (سپس) مى‏گوید آیا شما مى‏توانید از او خبرى بگیرید؟ - اینجاست كه نگاهى مى‏كند، ناگهان او را در میان دوزخ مى‏بیند - مى‏گوید: به خدا سوگند نزدیك بود مرا (نیز) به هلاكت‏بكشانى! - و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نیز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم!

3- و (به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دست‏خود را (از شدت حسرت) به دندان مى‏گزد و مى‏گوید: <اى كاش با رسول (خدا) راهى برگزیده بودم! - اى واى بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست‏خود انتخاب نكرده بودم! - او مرا از یاد آورى (حق) گمراه ساخت‏بعد از آن كه (یاد حق) به سراغ من آمده بود!» و شیطان همیشه خوار كننده انسان بوده است!

تفسیر و جمع‏بندى

نخستین آیات كه در بالا آمد گرچه درباره همنشینى شیطان با غافلان از یاد خداست، ولى تاثیر همنشین بد در اخلاقیات و در سرنوشت هر انسانى روشن مى‏سازد.

نخست مى‏فرماید: <هر كس از یاد خدا روى گردان شود شیطان را بر او مسلط مى‏سازیم كه همواره قرین و همنشین او باشد! (ومن یعش عن ذكر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین) (8)

سپس نقش این قرین سوء (همنشین بد) را چنین بیان مى‏كند كه آنها، یعنى شیاطین، راه هدایت و حركت‏به سوى خداوند را به روى آنها مى‏بندد و آنها را از رسیدن به این هدف مقدس باز مى‏دارد و غم‏انگیزتر، این كه در عین گمراهى گمان مى‏كنند كه هدایت‏یافته‏اند! (وانهم لیصدونهم عن السبیل ویحسبون انهم مهتدون)!

سپس به نتیجه آن پرداخته و مى‏گوید: روز قیامت كه همه در محضر الهى حاضر مى‏شوند و پرده‏ها كنار مى‏رود و حقایق فاش مى‏شود، این انسان گمراه خطاب به دوست اغواگر شیطانش كرده، مى‏گوید اى كاش فاصله میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه همنشین بدى هستى! (حتى اذا جاءنا قال یال-یت‏ب-ینى وبین-ك بع-دالمشرقین فبئس القرین)

از این تعبیرات بخوبى استفاده مى‏شود كه همنشین بد مى‏تواند انسان را بكلى از راه خدا منحرف سازد; پایه‏هاى اخلاق را بر روى او ویران كند و واقعیتها را چنان دگرگون نشان دهد كه انسان در عین گمراهى خود را در زمره هدایت‏یافتگان ببیند; و به یقین در چنین حالى امكان هدایت و بازگشت‏به صراط مستقیم غیر ممكن است; و زمانى بیدار مى‏شود و به هوش مى‏آید كه راه برگشت‏بكلى بسته شده; حتى از تعبیر آیه استفاده مى‏شود كه این همنشینان بد در آن زندگى ابدى نیز با او هستند و چه دردآور است كه انسان كسى را كه مایه بدبختى او شده همیشه در برابر خود ببیند و به او گفته شود بیهوده آرزوى جدا شدن از او را مكن شما با هم سرنوشت مشتركى دارید! (ولن ینفعكم الیوم اذ ظلمتم انكم فى‏العذاب مشتركون). (9)

شبیه آیات فوق، آیه‏25 سوره فصلت مى‏باشد كه مى‏گوید: <وقیضنا لهم قرنآء فزینوا لهم ما بین ایدیهم وما خلفهم وحق علیهم القول فى‏امم قدخلت من قبلهم من الجن والانس انهم كانوا خاسرین; ما براى آنها همنشینانى (زشت‏سیرت) قرار دادیم كه زشتیها را از پیش رو و پشت‏سر آنها در نظرشان جلوه دادند; و فرمان الهى درباره آنان تحقق یافت و به سرنوشت اقوام گمراهى از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار شدند; آنها مسلما زیانكار بودند!»

در بخش دوم از این آیات، از كسانى سخن مى‏گوید كه همنشین بدى داشتند كه پیوسته در گمراهى آنها مى‏كوشیدند ولى آنها به لطف و رحمت الهى و با تلاش و كوشش توانسته‏اند خود را از چنگال وسوسه آنها رهائى بخشند در حالى كه تا لب پرتگاه پیش رفته بودند; در اینجا نیز سخن از تاثیر فوق‏العاده همنشین بد در شكل‏گیرى عقائد و اخلاق انسان است ولى در عین حال چنان نیست كه انسان مجبور باشد و نتواند با تلاش و كوشش، خویشتن را نجات دهد; مى‏فرماید: در روز قیامت‏بعضى از بهشتیان به بعضى دیگر مى‏گوید من در دنیا همنشینى داشتم كه پیوسته به من مى‏گفت آیا به راستى تو این سخن را باور كرده‏اى كه وقتى ما مردیم و خاك شدیم و استخوان پوسیده شدیم، بار دیگر زنده مى‏شویم و به جزاى اعمال خود مى‏رسیم (ولى من به فضل الهى تسلیم وسوسه‏هاى او نشدم و در ایمان خود ثابت قدم ماندم!)

(فاقبل بعضهم على بعض یتسآءلون - قال قائل منهم انى كان لى قرین - یقول ءانك لمن المصدقین - ءاذامتنا وكنا ترابا وعظاما ءانالمدینون) (10)

در این هنگام او به فكر همنشین نااهل قدیمى خود مى‏افتد و به جستجو برمى‏خیزد و از همان اوج بهشت نگاهى به سوى دوزخ مى‏افكند و ناگهان او را در وسط جهنم مى‏بیند (فاطلع فراه فى سوآء الحجیم)

به او مى‏گوید به خدا سوگند نزدیك بود مرا نیز به هلاكت‏بكشانى و همچون خودت بدبخت كنى و اگر لطف الهى و نعمت پروردگارم شامل حال من نبود من نیز امروز در آتش دوزخ احضار مى‏شدم (قال تالله ان كدت لتردین ولولا نعمت ربى لكنت من المحضرین).

مجموع این آیات بخوبى نشان مى‏دهد كه همنشین بد، انسان را تا لب پرتگاه دوزخ مى‏برد و اگر ایمان قوى و تقوا و لطف پروردگار نباشد در آن پرتگاه سقوط مى‏كند!

در سومین بخش از آیات مورد بحث، سخن از تاسف و تاثر عمیق ستمگران در قیامت است كه از انتخاب دوستان ناباب تاسف مى‏خورند; چرا كه عامل اصلى بدبختى خود را در رفاقت‏با آنان مى‏بینند; مى‏فرماید: و (به خاطر آور) روزى را كه ظالم دست‏خویش را از (شدت حسرت) به دندان مى‏گزد و مى‏گوید: اى كاش (با رسول‏خدا) راهى برگزیده بودم! اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه) را دوست‏خود انتخاب نكرده بودم! او مرا از یادآورى (حق) گمراه ساخت‏بعد از آن كه (یاد حق) به سراغ من آمده بود! و شیطان همیشه خوار كننده انسان بوده است! (ویوم یعض الظالم على یدیه یقول یالیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا - یا ویلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا - لقد اضلنى عن الذكر بعد اذجآءنى وكان الشیطان للانسان خذولا)

به این ترتیب، ستمگران در قیامت، نخست از ترك رابطه با پیامبر شدیدا اظهار تاسف مى‏كنند، و سپس از ایجاد رابطه با افراد آلوده و فاسد; و بعد با صراحت، عامل اصلى گمراهى خود را همین دوستان منحرف و آلوده معرفى مى‏كنند! و حتى تاثیر آنها را بالاتر از تاثیر پیامهاى الهى (البته در بیمار دلان) مى‏شمرند; و از تعبیر آخرین آیه، استفاده مى‏شود كه دوستان بد جزء لشكر شیطانند; و یا به تعبیر دیگر، از شیاطین انس محسوب مى‏شوند.

قابل توجه این‏كه، در این آیات تاسف این گروه را با جمله <یعض الظالم على یدیه; ظالم هر دو دست‏خود را به دندان در آن روز مى‏گزد» بیان فرموده; و این آخرین مرحله تاسف است; و این در موارد ضعیفتر، انسان انگشت‏خود را به دندان مى‏گیرد و در مرحله بالاتر، پشت دست را به دندان مى‏گزد و در مراحل شدید هر دو دست‏خود را یكى بعد از دیگرى به دندان مى‏گزد; و در حقیقت این یك نوع انتقام گیرى از خویشتن است كه چرا كوتاهى كردم و با دست‏خود وسائل بدبختى خویش را فراهم كردم!

آنچه از آیات فوق و بعضى از آیات دیگر قرآن بخوبى استفاده مى‏شود این است كه دوستان و معاشران و همنشینان در سعادت و شقاوت انسان تاثیر فوق‏العاده‏اى دارند; نه تنها اخلاق و رفتار افراد را تحت تاثیر قرار مى‏دهند، كه در شكل‏گیرى عقائد آنها مؤثرند; اینجاست كه یك استاد اخلاق باید همواره با دقت تمام افراد تحت تربیت‏خود را از این نظر مورد توجه قرار دهد; مخصوصا در عصر و زمان ما كه نشر وسائل فساد از طریق دوستان ناباب به صورت وحشتناكى در آمده و یكى از سرچشمه‏هاى اصلى انواع انحرافات را تشكیل مى‏دهد.

نقش معاشران در روایات اسلامى

در این زمینه احادیث‏بسیار گویایى از پیغمبراكرم صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام به ما رسیده است.

در حدیثى از پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله تا آنجا به این مساله اهمیت داده شده كه مى‏فرماید: <انسان بر همان دینى است كه دوست و رفیقش از آن پیروى مى‏كند; المرء على دین خلیله وقرینه‏» (11)

همین معنى را امام صادق علیه السلام با استفاده از كلام پیامبر به گونه دیگرى بیان كرده است; مى‏فرماید: <لاتصحبوا اهل البدع ولاتجالسوهم فتصیروا عند الناس كواحد منهم قال رسول الله صلى الله علیه و آله: المرء على دین خلیله وقرینه; با بدعتگذاران رفاقت نكنید و با آنها همنشین نشوید كه نزد مردم همچون یكى از آنها خواهید بود! رسول‏خدا فرمود: انسان پیرو دین دوست و رفیقش مى‏باشد!» (12)

همین معنى در حدیث دیگرى از امام على‏بن‏ابى‏طالب علیهما السلام به صورت تاثیر متقابل بیان شده است; مى‏فرماید: <مجالسة الاخیار تلحق الاشرار بالاخیار ومجالسة الابرار للفجار تلحق الابرار بالفجار; همنشینى با خوبان، بدان را به خوبان ملحق مى‏كند; و همنشینى نیكان با بدان، نیكان را به بدان ملحق مى‏سازد!» و در ذیل این حدیث جمله پرمعنى دیگرى آمده، مى‏فرماید: <فمن اشتبه علیكم امره ولم تعرفوا دینه فانظروا الى خلطائه; كسى كه وضع او بر شما مبهم باشد، و از دین او آگاه نباشید، نگاه به دوستان و همنشینانش كنید (اگر همنشین با دوستان خداست او را از مؤمنان بدانید; و اگر با دشمنان حق است، او را از بدان بدانید!) (13)

در بعضى از روایات این معنى با تشبیه روشنى بیان شده مى‏فرماید: <صحب-ة الاش-رار تكسب الشر كالریح اذا مرت بالنتن حملت نتنا; همنشینى با بدان موجب بدى مى‏گردد; همچون بادى كه از جایگاه متعفن و آلوده مى‏گذرد; بوى بد را با خود مى‏برد. (14)

از تعبیرات بالابخوبى استفاده‏مى‏شود همان‏گونه كه‏معاشرت با بدان زمینه‏هاى بدى را فراهم‏مى‏سازد،معاشرت با نیكان نور هدایت و فضائل اخلاقى را در دل انسان مى‏افزوزد.

در حدیثى از امیرمؤمنان مى‏خوانیم: <عمارة الق-لوب فى معاشرة ذوى العقول; آبادى دلها در معاشرت با صاحبان عقل و خرد است!» (15)

و در تعبیر دیگرى از همان حضرت آمده است: <معاشرة ذوى الفضائل حیاة القلوب; همنشینى با ارباب فضیلت، مایه حیات دلها است!» (16)

تاثیر مجالست و همنشینى و روحیات دوستان در انسان به اندازه‏اى است كه در حدیثى از حضرت سلیمان علیه السلام مى‏خوانیم: <لاتحكموا على رجل بشى‏ء حتى تنظروا الى من یصاحب فانما یعرف الرجل باشكاله واقرانه; وینسب الى اصحابه واخدانه; درباره كسى قضاوت نكنید تا نگاه كنید با چه كسى همنشین است; چرا كه انسان را به وسیله دوستان و همنشین‏هایش مى‏توان شناخت; و او نسبتى با اصحاب و یارانش دارد.» (17)

در حدیث جالبى از لقمان حكیم در باب نصایحى كه به فرزندش مى‏كرد، مى‏خوانیم: <یابنى صاحب العلماء، واقرب منهم، وجالسهم وزرهم فى بیوتهم، فلعلك تشبههم فتكون معهم; فرزندم با دانشمندان دوستى كن! و به آنها نزدیك باش! و همنشینى كن! و به زیارت آنها در خانه‏هایشان برو! باشد كه شبیه آنها شوى، و با آنها (در دنیا و آخرت) باشى!» (18)

كوتاه سخن این‏كه، در احادیث اسلامى، تعبیرات فراوان پرمعنایى در زمینه تاثیر و تاثر دوستان از یكدیگر و شباهت اخلاقى آنها با هم، مى‏خوانیم كه اگر تمام آنها گرد آورى شود، بحث مشروحى را تشكیل مى‏دهد.

براى حسن ختام، این سخن را با حدیث كوتاه و پرمعنایى از على علیه السلام پایان مى‏دهیم; امام در وصایایش به فرزندش امام حسن مجتبى علیه السلام فرمود:

<قارن اهل الخیر، تكن منهم، وباین اهل الشر تبن عنهم; با نیكان قرین و همنشین باش تا از آنها شوى! و از بدان جدایى اختیار كن تا (از بدیها) جدا شوى!» (19)

تاثیر معاشرت در تحلیلهاى منطقى

مى‏گویند: بهترین دلیل بر امكان چیزى وقوع آن است; در موضوع مورد بحث، مشاهده نمونه‏هاى عینى كه معاشرت با بدان سرچشمه انواع انحرافات اخلاقى مى‏شود، و معاشرت با نیكان در پاكسازى روح و جان انسان اثر مى‏گذارد، بهترین دلیل براى بحث مورد نظر است.

این تشبیه قدیمى، كه اخلاق زشت و بد همانند بیماریهاى واگیردار است، كه بسرعت‏به نزدیكان و همنشینان سرایت مى‏كند، تشبیه صحیح گویایى است، مخصوصا در مواردى كه بر اثر كمى سن و سال یا كمى معلومات و یا سستى ایمان و اعتقاد مذهبى، زمینه‏هاى روحى براى پذیرش اخلاق دیگران آماده است، معاشرت این گونه افراد با افراد آلوده سم مهلك و كشنده‏اى است.

بسیار دیده شده است كه سرنوشت افراد خوب و بد، بر اثر معاشرتها بكلى دگرگون شده، و مسیر زندگانى آنها تغییر یافته است; و این امر دلائل مختلفى از نظر روانى دارد:

1- از جمله مسائلى كه روانكاوان در مطالعات خود به آن رسیده‏اند وجود روح محاكات در انسانها است; یعنى، افراد، آگاهانه یا ناآگاه، آنچه را در دوستان و نزدیكان خود مى‏بینند، حكایت مى‏كنند; افراد شاد بطور ناآگاه شادى در اطرافیان خود مى‏پاشند و <افسرده دل افسرده كند انجمنى را».

افراد مایوس، دوستان خود را مایوس، و افراد بدبین، همنشینان خود را بدبین بار مى‏آورند، و همین امر سبب مى‏شود كه دوستان با سرعت در یكدیگر تاثیر بگذارند.

2- مشاهده بدى و زشتى و تكرار آن، از قبح آن مى‏كاهد و كم كم به صورت یك امر عادى در مى‏آید; و مى‏دانیم یكى از عوامل‏مؤثر در ترك گناه و زشتیها، احساس قبح آن است.

3- تاثیر تلقین در انسانها غیر قابل انكار است; و دوستان بد همنشینان خود را معمولا زیر بمباران تلقینات مى‏گیرند و همین امر سبب مى‏شود كه گاه بدترین اعمال در نظر آنان، تزیین یابد و حس تشخیص را بكلى دگرگون سازد.

4- معاشرت با بدان، حس بدبینى را در انسان، تشدید مى‏كند و سبب مى‏شود كه نسبت‏به همه كس بدبین باشد، و این بدبینى یكى از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد اخلاق است. در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام مى‏خوانیم: <مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخیار; همنشینى با بدان موجب بدبینى به نیكان مى‏شود.» (20)

حتى در حدیثى، معاشرت با بدان سبب مرگ دلها شمرده شده، پیامبراكرم صلى الله علیه و آله در این حدیث مى‏فرماید: <اربع یمتن القلب... ومجالسة الموتى; فقیل له یارسول‏الله وما الموتى؟ قال صلى الله علیه و آله: كل غنى مسرف; چهار چیز است كه قلب انسان را مى‏میراند... از جمله همنشینى مردگان است، عرض شد: منظور از مردگان كیست اى رسول‏خدا! فرمود: هر ثروتمند اسرافكارى است.» (21)

روشنى این موضوع، یعنى سرایت‏حسن و قبح اخلاقى از دوستان به یكدیگر سبب شده كه شعرا و ادبا، نیز در اشعار خود هر كدام به نوعى درباره این مطلب داد سخن بدهند.

در یك جا مى‏خوانیم:

كم نشین با بدان كه صحبت‏بد گر چه پاكى، تو را پلید كند آفتاب ار چه روشن است آن را پاره‏اى ابر ناپدید كند

در جاى دیگر آمده است:

با بدان كم نشین كه بدمانى خو پذیر است نفس انسانى

و نیز گفته‏اند:

صحبت نیك را زدست مده كه و مه به شود زصحبت‏به

اشعار در این زمینه بسیار فراوان است و این بحث را با شعر معروفى از سعدى كه با تكرار هرگز كهنه نشده است پایان مى‏دهیم:

گلى خوشبوى در حمام روزى رسید از دست محبوبى به دستم بدو گفتم كه مشكى یا عبیرى كه از بوى دل آویز تو مستم بگفتا من گلى ناچیز بودم ولیكن مدتى با گل نشستم كمال همنشین در من اثر كرد وگرنه من همان خاكم كه هستم

3- تاثیر تربیت‏خانوادگى و وراثت در اخلاق

همه مى‏دانیم كه اولین مدرسه براى تعلیم و تربیت كودك محیط خانواده است، و بسیارى از زمینه‏هاى اخلاقى در آنجا رشد و نمو مى‏كند; محیط سالم یا ناسالم خانواده تاثیر بسیار عمیقى در پرورش فضائل اخلاقى، یا رشد رذائل دارد; و در واقع باید سنگ زیربناى اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.

اهمیت این موضوع، زمانى آشكار مى‏شود كه توجه داشته باشیم كه اولا كودك، بسیار اثر پذیر است، و ثانیا آثارى كه در آن سن و سال در روح او نفوذ مى‏كند، ماندنى و پا برجا است!

این حدیث را غالبا شنیده‏ایم كه امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: <العلم (فى) الص-غر كالنقش فى‏الحجر; تعلیم در كودكى همانند نقشى است كه روى سنگ كنده مى‏شود!» (كه سالیان دراز باقى و برقرار مى‏ماند.) (22)

كودك بسیارى از سجایاى اخلاقى را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خویش مى‏گیرد; شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و مانند آنها، امورى هستند كه به راحتى كودكان از بزرگترهاى خانواده كسب مى‏كنند; و رذائلى مانند دروغ و خیانت و بى‏عفتى و ناپاكى و مانند آن را نیز از آنها كسب مى‏نمایند.

افزون بر این، صفات اخلاقى پدر و مادر از طریق دیگرى نیز كم و بیش به فرزندان منتقل مى‏شود، و آن از طریق عامل وراثت و ژنها است; ژنها تنها حامل صفات جسمانى نیستند، بلكه صفات اخلاقى و روحانى نیز از این طریق به فرزندان، منتقل مى‏شود، هرچند بعدا قابل تغییر و دگرگونى است، و جنبه جبرى ندارد تا مسؤولیت را از فرزندان بطور كلى سلب كند.

به تعبیر دیگر، پدر و مادر از دو راه در وضع اخلاقى فرزند اثر مى‏گذارند، از طریق تكوین و تشریع، منظور از تكوین در اینجا صفاتى است كه در درون نطفه ثبت است و از طریق ناآگاه منتقل به فرزند مى‏شود، و منظور از تشریع، تعلیم و تربیتى است كه آگاهانه انجام مى‏گیرد، و منشا پرورش صفات خوب و بد مى‏شود.

درست است كه هیچ كدام از این دو جبرى نیست ولى بدون شك زمینه‏ساز صفات و روحیات انسانها است، و بسیار با چشم خود دیده‏ایم كه فرزندان افراد پاك و صالح و شجاع و مهربان، افرادى مانند خودشان بوده‏اند و بعكس، آلوده زادگان را در موارد زیادى آلوده دیده‏ایم. بى‏شك این مساله در هر دو طرف استثنائاتى دارد كه نشان مى‏دهد تاثیر این دو عامل (وراثت و تربیت) تاثیر جبرى غیر قابل تغییر نیست. با این اشاره به قرآن مجید باز مى‏گردیم و مواردى را كه قرآن به آن اشاره كرده است، مورد بررسى قرار مى‏دهیم.

1- انك ان تذرهم یضلوا عبادك و لایلدوا الا فاجرا كفارا (سوره نوح، آیه‏27)

2- فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و كفلها زكریا (سوره آل عمران، آیه‏37)

3- ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین - ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم (سوره آل عمران، آیه‏33 و 34)

4- یا ای-ها الذین آمنوا قوا ان-فسكم واهلیكم نارا و قوده-ا الناس و الحجارة (سوره تحریم، آیه‏6)

5- یا اخت هارون ما كان ابوك امرء سوء و ما كانت امك بغیا (سوره مریم، آیه‏28)

ترجمه:

1- چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى‏كنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى‏آورند!

2- خداوند، او (مریم) را به طرز نیكویى پذیرفت; و بطور شایسته‏اى، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد); و كفالت او را به <زكریا» سپرد.

3- خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد.

آنها فرزندان (و دودمانى) بودند كه (از نظر پاكى و تقوا و فضیلت) بعضى از بعضى دیگر گرفته شده بودند; و خداوند شنوا و دانا است (و از كوششهاى آنها در مسیر رسالت‏خود، آگاه مى‏باشد).

4- اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! خود و خانواده خویش را از آتشى كه هیزم آن انسان و سنگها است نگه دارید!

5- اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت زن بد كاره‏اى!

تفسیر و جمع‏بندى

در نخستین آیه‏مورد بحث، باز سخن از قوم نوح است، كه وقتى تقاضاى نابودى آنها را به عذاب الهى مى‏كند، تقاضاى خود را با این دلیل مقرون مى‏سازد، كه اگر آنها باقى بمانند سایر بندگان تو را گمراه مى‏كنند،و جز نسلى فاجر و كافر از آنها متولد نمى‏شود (انك ان تذرهم یضلوا عبادك و لایلدوا الا فاجرا كفارا ).

این سخن ضمن این‏كه نشان مى‏دهد افراد فاسد و مفسد كه داراى نسل تبهكار هستند، از نظر سازمان خلقت، حق حیات ندارند و باید به عذاب الهى گرفتار شوند و از میان بروند، اشاره به این حقیقت است كه محیط جامعه، تربیت‏خانوادگى، و حتى عامل وراثت مى‏تواند در اخلاق و عقیده مؤثر باشد.

قابل توجه این كه نوح علیه السلام بطور قاطع مى‏گوید: تمام فرزندان آنها فاسد و كافر خواهند بود، چرا كه موج فساد در جامعه آنها به قدرى قوى بود كه نجات از آن، كار آسانى نبود; نه این كه این عوامل صد در صد جنبه جبرى داشته باشد و انسان را بى‏اختیار به سوى خود بكشاند. بعضى گفته‏اند آگاهى نوح بر این نكته به خاطر وحى الهى بوده، كه به نوح فرمود: <انه لن یؤمن من قومك الا من قد آمن; جز آنها كه (تاكنون) ایمان آورده‏اند، دیگر هیچ كس از قوم تو ایمان نخواهد آورد!» (سوره هود، آیه‏36)

ولى روشن است این آیه، شامل نسل آینده آنها نمى‏شود، بنابراین بعید نیست كه نسبت‏به نسل آینده بر اساس امور سه گانه‏اى كه گفته شد (محیط، تربیت‏خانوادگى و عامل وراثت) قضاوت كرده باشد.

در بعضى از روایات، آمده كه فاسدان قوم نوح هنگامى كه فرزند آنها به حد تمیز مى‏رسید، او را نزد نوح علیه السلام مى‏بردند، و به كودك مى‏گفتند این پیرمرد را مى‏بینى، این مرد دروغگویى است، از او بپرهیز، پدرم مرا این چنین سفارش كرده (و تو نیز باید فرزندت را به همین امر سفارش كنى)!

و به این ترتیب نسلهاى فاسد، یكى پس از دیگرى مى‏آمدند و مى‏رفتند. (23)

در قرآن مجید در داستان حضرت مریم علیها السلام زنى كه از مهمترین و با شخصیت‏ترین زنان جهان است، تعبیراتى آمده كه نشان مى‏دهد مساله وراثت و تربیت‏خانوادگى و محیط پرورشى انسان در روحیات او بسیار اثر دارد، و براى پرورش فرزندان برومند پاكدامن باید به تاثیر این امور توجه داشت.

از جمله روحیات مادر اوست كه از زمان باردارى، پیوسته او را از وسوسه‏هاى شیطان به خدا مى‏سپرد، و آرزو مى‏كرد از خدمتگزاران خانه خدا باشد و حتى براى این كار نذر كرده بود.

آیه فوق مى‏گوید: خداوند او را به حسن قبول پذیرفت و به طرز شایسته‏اى گیاه وجودش را پرورش داد (فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا).

تشبیه وجود انسان پاك به گیاه برومند، اشاره به این حقیقت است كه همان طور كه براى برخوردارى از یك بوته گل زیبا یا یك درخت پرثمر باید نخست از بذرهاى اصلاح شده استفاده كرد و سپس وسائل پرورش آن گیاه را از هر نظر فراهم ساخت، و باغبان نیز باید بطور مرتب در تربیت آن بكوشد، انسانها نیز چنین‏اند، هم عامل وراثت در روح و جان آنها مؤثر است، و هم تربیت‏خانوادگى و هم محیط.

و قابل توجه این كه در ذیل این جمله مى‏افزاید و كفلها زكریا; و خداوند زكریا را براى سرپرستى و كفالت او (مریم) برگزید (24) پیدا است‏حال كسى كه در آغوش حمایت پیامبر عظیم‏الشانى است كه خداوند او را براى كفالت او برگزیده است.

و جاى تعجب نیست كه با چنین تربیت عالى، مریم به مقاماتى از نظر ایمان و اخلاق و تقوا برسد كه در ذیل همین آیه به آن اشاره شده:

<كلما دخل علیها زكریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انى لك هذا قالت هو من عند الله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب;

هر زمان زكریا وارد محراب او مى‏شد، غذاى مخصوصى در آنجا مى‏دید; از او پرسید اى مریم! این را از كجا آورده‏اى؟ گفت: این از سوى خداست; خداوند به هر كس بخواهد، بى‏حساب روزى مى‏دهد.»

آرى آن تربیت‏بهشتى نتیجه‏اش این اخلاق و غذاى بهشتى است!

در سومین آیه‏مورد بحث كه در واقع مقدمه‏اى براى آیه‏مربوط به مریم و كفالت زكریا محسوب مى‏شود، باز سخن از تاثیر عامل وراثت و تربیت در پاكى و تقوا و فضیلت است; مى‏فرماید: خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید و برترى داد; آنها دودمانى بودند كه (از نظر پاكى و فضیلت، بعضى از آنها از بعضى دیگر بودند، و خداوند شنوا و دانا است (ان الله اصطفى آدم و نوحا وآل‏ابراهیم و آل عمران على العالمین - ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم).

گرفته شدن بعضى از آنها از بعضى دیگر، یا اشاره به عامل وراثت است، و یا تربیت‏خانوادگى و یا هر دو، و در هر حال شاهد گویایى براى مساله مورد بحث، یعنى تاثیر وراثت و تربیت در شخصیت و تقوا و فضیلت است.

در روایاتى كه ذیل این آیه نقل شده است، به این معنى اشاره شده (25) و به هر حال دلالت آیات فوق، بر این كه محیط تربیتى یك انسان و مساله وراثت، تاثیر عمیقى در شایستگیها و لیاقتهاى او براى پذیرش مقام رهبرى معنوى خلق دارد، قابل انكار نیست، و هرگز نمى‏توان، این گونه افراد را كه از چنین وراثتها و تربیتهائى برخوردارند، با افراد دیگرى كه از یك وراثت آلوده و تربیت نادرست‏برخوردار بوده‏اند، مقایسه كرد.

در چهارمین آیه، خداوند مؤمنان را مخاطب ساخته و مى‏گوید: اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، خود و خانواده خویش را از آتشى كه آتش‏افروزه و هیزمش انسانها و سنگهاست، بركنار دارید! » (یا ایها الذین آمنوا قوا انفسكم و اهلیكم نارا وقودها الناس والحجارة)

این آیه، به دنبال آیاتى است كه در آغاز سوره تحریم آمده و به همسران پیامبر صلى الله علیه و آله هشدار مى‏دهد كه دقیقا مراقب اعمال خویش باشند; سپس مطلب را به صورت یك حكم عام مطرح نموده و همه مؤمنان را مخاطب ساخته است.

بدیهى است، منظور از آتش در اینجا همان آتش دوزخ است، و دور داشتن از آن، جز از طریق تعلیم و تربیت‏خانواده كه موجب ترك معاصى و اقبال بر طاعات و تقوا و پرهیزگارى گردد، نخواهد بود; و به این ترتیب این آیه هم وظیفه سرپرست‏خانواده را نسبت‏به خانواده حت‏سرپرستى خود روشن مى‏سازد، و هم تاثیر تعلیم و تربیت را در تقوا و فضائل اخلاقى.

این برنامه‏اى است كه باید از نخستین سنگ زیر بناى خانواده یعنى از مقدمات ازدواج، سپس نخستین لحظه تولد فرزند آغاز گردد و در تمام مراحل با برنامه‏ریزى صحیح و با نهایت دقت تعقیب شود.

در حدیثى مى‏خوانیم هنگامى كه آیه‏فوق نازل شد، یكى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله سؤال كرد: چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ كنیم؟

فرمود:

<تامرهم بما امر الله و تنهاهم عما نهاهم الله ان اطاعوك كنت قد وقیتهم، و ان عصوك كنت ق-د قض-یت ما علیك; آنها را امر به معروف و نهى از منكر كن، اگر از تو پذیرا شوند، آنها را از آتش دوزخ حفظ كرده‏اى و اگر نپذیرند، وظیفه خود را انجام داده‏اى!» (26)

این نكته نیز روشن است كه امر به معروف یكى از ابزار كار براى دور داشتن خانواده از آتش دوزخ است; و براى تكمیل این هدف باید از هر وسیله استفاده كرد و از تمام جنبه‏هاى عملى، روانى و قولى كمك گرفت; حتى بعید نیست آیه، شامل مسائل مربوط به وراثت نیز بشود; مثلا، به هنگام انعقاد نطفه غذاى حلال خورده باشد، و به یاد خدا باشد تا جنین در حال انعقاد نطفه از وراثت مثبتى برخوردار گردد، چرا كه دور نگه داشتن از آتش، همه آنها را شامل مى‏شود.

پنجمین و آخرین آیه‏مورد بحث، اشاره به داستان مریم و تولد حضرت مسیح علیه السلام بدون پدر مى‏كند و مى‏گوید هنگامى كه مریم نوزاد خود حضرت مسیح را با خود به نزد بستگان و اقوام خویش آورد، آنها از روى تعجب گفتند تو كار عجیب و بدى انجام دادى <اى خواهر هارون! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نیز هرگز آلودگى به اعمال خلاف نداشت (پس تو چرا بدون همسر صاحب فرزند شدى)!» (یا اخت هارون ما كان ابوك امرا سوء و ما كانت امك بغیا)

این تعبیر (مخصوصا با توجه به این‏كه قرآن آن را نقل كرده است و عملا به آن صحه نهاده) نشان مى‏دهد كه تاثیر عامل وراثت از سوى پدر و مادر و همچنین تربیت‏خانوادگى در اخلاق انسانها از مسائلى بوده كه همه مردم آن را به تجربه دریافته بودند و اگر چیزى بر خلاف آن مى‏دیدند تعجب مى‏كردند.

از مجموع آنچه در شرح آیات بالا آمد بخوبى مى‏توان نتیجه گرفت كه عامل وراثت و تربیت از عوامل‏مؤثر و مهم در مسائل اخلاقى چه در جنبه‏هاى مثبت و چه در جنبه‏هاى منفى مى‏باشد. 

قیمت فایل فقط 6,900 تومان

خرید

برچسب ها : آمادگیهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقى , پاك بودن محیط , دانلود آمادگیهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقى , نقش معاشران و دوستان , معارف , نقش معاشران در روایات اسلامى , الهیات , رابطه اخلاق و تربیت‏خانوادگى در احادیث اسلامى , تاثیر معاشرت در تحلیلهاى منطقى , تاثیر علم و آگاهى در تربیت , تاثیر تربیت‏ خانوادگى و وراثت در اخلاق

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر