آمادگیهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقى 1 پاك بودن محیط 2 نقش معاشران و دوستان نقش معاشران در روایات اسلامى تاثیر معاشرت در تحلیلهاى منطقى 3 تاثیر تربیتخانوادگى و وراثت در اخلاق رابطه اخلاق و تربیتخانوادگى در احادیث اسلامى 4 تاثیر علم و آگاهى در تربیت نتیجه رابطه علم» و اخلاق» در احادیث اسلامى 5 تاثیر فرهنگ جامعه د
قیمت فایل فقط 6,900 تومان
آمادگیهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقى
تاثیر معاشرت در تحلیلهاى منطقى
3- تاثیر تربیتخانوادگى و وراثت در اخلاق
رابطه اخلاق و تربیتخانوادگى در احادیث اسلامى
رابطه <علم» و <اخلاق» در احادیث اسلامى
5- تاثیر فرهنگ جامعه در پرورش فضائل و رذائل
رابطه آداب و سنن با اخلاق در روایات اسلامى
چگونگى تاثیر <عمل» در <اخلاق» در روایات اسلامى
رابطه تغذیه و اخلاق در روایات اسلامى
اضافه بر آنچه تاكنون براى پیشرفتبرنامه تهذیب اخلاق گفتهایم، امور دیگرى وجود دارد كه تاثیر بسزائى در مبارزه با رذائل اخلاقى و تقویت اصول فضائل در وجود آدمى دارد كه از جمله امور زیر را مىتوان برشمرد:
بىشك وضع محیط اجتماعى زندگى انسان اثر فوقالعادهاى در روحیات و اعمال او دارد چرا كه انسان بسیارى از صفات خود را از محیط كسب مىكند. محیطهاى پاك غالبا افراد پاك پرورش مىدهد و محیطهاى آلوده غالبا افراد آلوده.
درست است كه انسان مىتواند در محیط ناپاك، پاك زندگى كند و بعكس در محیطهاى پاك سیر ناپاكى را طى كند و به تعبیر دیگر، شرایط محیط علت تامه در خوبى و بدى افراد نیست ولى تاثیر آن را به عنوان یك عامل مهم زمینه ساز نمىتوان انكار كرد.
ممكن است كسانى قائل به جبر محیط باشند - همانگونه كه هستند - ولى ما هر چند جبر را در تمام اشكالش نفى مىكنیم اما تاثیر قوى عوامل زمینه ساز را هرگز انكار نخواهیم كرد.
با این اشاره كوتاه به قرآن باز مىگردیم و آیاتى را كه درباره تاثیر محیط در شخصیت انسان به دلالت مطابقى یا به اصطلاح التزامى سخن مىگوید، مورد بحث قرار مىدهیم:
1- والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه والذى خبث لایخرج الانكدا كذلك نصرف الآیات لقوم یشكرون (سوره اعراب، آیه58)
2- وجاوزنا ببنى اسرائیل البحر فاتوا على قوم یعكفون على اصنام لهم قالوا یا موسى اجعل لنا الها كما لهم آلهة قال انكم قوم تجهلون (سوره اعراف، آیه138)
3- وقال نوح رب لاتذر على الارض من الكافرین دیارا - انك ان تذرهم یضلوا عبادك ولایلدوا الافاجرا كفارا (سوره نوح، آیات26 و27)
4- یا عبادى الذین آمنوا ان ارضى واسعة فایاى فاعبدون (سوره عنكبوت، آیه56)
5- ان الذین توفیهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فیهم كنتم قالوا كنا مستضعفین فى الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئك ماویهم جهنم وساءت مصیرا (سوره نساء، آیه97)
ترجمه:
1- سرزمین پاكیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار مىروید; اما سرزمینهاى بد طینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بىارزش از آن نمىروید; این گونه آیات (خود) را براى آنها كه شكر گزارند، بیان مىكنیم.
2- و بنىاسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم (ناگاه) در راه خود به گروهى رسیدند كه اطراف بتهایشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند (در این هنگام بنىاسرائیل) به موسى گفتند: <تو هم براى ما معبودى قرار ده همانگونه كه آنها معبودان (و خدایانى) دارند!» گفت: <شما جمعیتى جاهل و نادان هستید!»
3- نوح گفت: <پروردگارا! هیچ یك از كافران را بر روى زمین باقى مگذار! چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مىكنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمىآوردند!»
4- اى بندگان من كه ایمان آوردهاید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهاى دشمنان تسلیم نشوید!)
5- كسانى كه فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالى كه به خویشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند: <شما در چه حالى بودید؟(و چرا با این كه مسلمان بودید، در صف كفار جاى داشتید؟!)» گفتند: <ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [ فرشتگان] گفتند: <مگر سرزمین خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنید؟!» آنها (عذرى نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارند.
تفسیر و جمعبندى
در نخستین آیه تاثیر محیط در اعمال و افعال انسان به صورت لطیفى بیان شده است.
توضیح این كه: مفسران بزرگ در تفسیر این آیه بیانات گوناگونى دارند.
بعضى گفتهاند منظور این است كه آب زلال و حى همچون قطرات باران بر سرزمین دلها فرو مىریزد; دلهاى پاك آن را مىپذیرد و گلهاى زیباى معرفت و میوههاى لذتبخش تقوا و طاعت از آن مىروید در حالى كه دلهاى ناپاك و آلوده واكنش مناسبى نشان نمىدهند; پس اگر مىبینیم عكسالعمل همه در برابر دعوت پیامبر و تعلیمات اسلام یكسان نیست، این به خاطر نقص در فاعلیت فاعل، نمىباشد بلكه اشكال در قابلیت قابل است. (1)
دیگر این كه، هدف از بیان این مثال این است كه همیشه نیكیها و خوبیها را از محل مناسبش طلب كنید چرا كه تلاش و كوشش در محلهاى نامناسب چیزى جز هدر دادن نیروها محسوب نمىشود. (2)
احتمال سومى كه در تفسیر این آیه وجود دارد و مىتواند براى بحث ما مورد استفاده قرار گیرد این است كه: در این مثال انسانها به گیاهان تشبیه شدهاند و محیط زندگى آنها به زمینهاى شور و شیرین; در یك محیط آلوده، پرورش انسانهاى پاك مشكل است هر چند تعلیمات قوى و مؤثر باشد، همانگونه كه قطرات حیاتبخش باران هرگز در شوره زار سنبل نمىرویاند. به همین دلیل، براى تهذیب نفوس و تحكیم اخلاق صالح باید به اصلاح محیط اهمیت فراوان داد.
البته تفسیرهاى سه گانه بالا هیچ گونه منافات با هم ندارد; ممكن است تمثیل فوق ناظر به همه این تفسیرها باشد.
آرى! محیط اجتماعى آلوده، دشمن فضائل اخلاقى است; در حالى كه محیطهاى پاك بهترین و مناسبترین فرصت را براى تهذیب نفوس دارد.
در حدیث معروفى از پیغمبر اكرم مىخوانیم كه روزى یاران خود را مخاطب ساخته و فرمود: <ایاكم وخضراء الدمن، قیل یارسول الله ومن خضراء الدمن قال صلى الله علیه و آله: المرئة الحسناء فى منبت السوء; از گیاهان (زیبایى كه) بر مزبلهها مىروید بپرهیزید! عرض كردند اى رسولخدا! گیاهان زیبایى كه بر مزبلهها مىروید اشاره به چه كسى است; فرمود: زن زیبایى كه در خانواده (و محیط) بد پرورش یافته!» (3)
این تشبیه بسیار گویا مىتواند اشاره به تاثیر محیط خوب و بد در شخصیت انسان باشد و یا اشاره به مساله وراثتبه عنوان یك وسیله زمینهساز و یا هر دو.
در آیهدوم سخن از قوم بنىاسرائیل است كه سالها تحت تعلیمات روحانى و معنوى موسى علیه السلام در زمینه توحید و سایر اصول دین قرار داشتند و معجزات مهم الهى را همچون شكافته شدن دریا و نجات از چنگال فرعونیان، بطور خارقالعاده با چشم خود دیدند; اما همین كه در مسیر خود به سوى شام و سرزمینهاى مقدس، با گروهى بتپرستبرخورد كردند، چنان تحت تاثیر این محیط ناسالم قرار گرفتند كه صدا زدند: <یا موسى اجعل لنا الها كما لهم آلهة; اى موسى براى ما بتى قرار بده همانگونه كه آنها داراى معبودان و بتها هستند! »
موسى از این سخن بسیار متعجب و خشمگین شد و گفت: <به یقین شما جمعیتى جاهل و نادان هستید! (قال انكم قوم تجهلون)
سپس بخشى از مفاسد بتپرستى را براى آنها شرح داد.
و عجب آن كه بنىاسرائیل بعد از توضیحات صریح موسى علیه السلام نیز اثر منفى آن محیط مسموم در آنها باقى بود، بطورى كه سامرى توانست از غیبت چند روزه موسى علیه السلام استفاده كند و بت طلائى خود را بسازد و اكثریت آن گروه نادان را به دنبال خود بكشاند و از توحید به شرك و بتپرستى ببرد.
این موضوع بخوبى نشان مىدهد كه محیطهاى ناسالم تا چه حد مىتواند در مسائل اخلاقى و حتى عقیدتى اثر بگذارد; شك نیست كه بنىاسرائیل پیش از مشاهده این گروه بتپرست، زمینه فكرى مساعدى در اثر زندگى مداوم در میان مصریان بتپرست، براى این موضوع داشتند ولى مشاهده آن صحنه تازه به منزله جرقهاى بود كه زمینههاى قبلى را فعال كرد; و به هر حال، همه اینها دلیل بر تاثیر محیط در افكار و عقائد انسان است.
در سومین آیه كه از زبان حضرت نوح به هنگام نفرین بر قوم بتپرست مىباشد، شاهد و گواه دیگرى بر تاثیر محیط در اخلاق و عقائد انسان است.
نوح، نفرین خود را درباره نابودى آن قوم كافر با این جمله تكمیل كرد، و در واقع نفرین خود را مستدل كرد; عرض كرد: <خداوندا اگر آنها را زنده بگذارى، بندگانت را گمراه و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمىآید! (انك ان تذرهم یضلوا عبادك ولایلدوا الا فاجرا كفارا)
هم نسل امروز آنها كافر و منحرف است و هم نسلهاى آینده كه در این محیط پرورش مىیابد، آلوده مىشوند.
در چهارمین و پنجمین آیه، سخن از لزوم هجرت از محیطهاى آلوده است; در چهارمین آیه خداوند بندگان با ایمان خود را مخاطب ساخته و مىگوید: <زمین من گسترده است تنها مرا بپرستید (تسلیم فشار دشمن نشوید و در محیط آلوده نمانید) (یا عبادى الذین آمنوا ان ارضى واسعة فایاى فاعبدون)
و در پنجمین آیه، به كسانى كه ایمان آوردهاند و هجرت نكردهاند هشدار مىدهد و مىگوید عذر آنها در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست; مضمون آیه چنین است: <كسانى كه فرشتگان قبض ارواح، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خود ستم كرده بودند; به آنها گفتند شما در چه حالى بودید (و چرا با اینكه مسلمان بودید در صف كفار جاى داشتید) آنها در پاسخ گفتند ما در زمین خود تحت فشار بودیم فرشتگان گفتند مگر سرزمین خداوند پهناور نبود چرا هجرت نكردید آنها (عذرى نداشتند و به عذاب الهى گرفتار شدند) جایگاهشان جهنم و سرانجام بدى دارند (ان الذین توفیهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فیهم كنتم قالوا كنا مستضعفین فى الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئك ماویهم جهنم وساءت مصیرا)
اصولا مساله هجرت كه از اساسىترین مسائل در اسلام است تا آنجا كه تاریخ اسلام بر پایه آن بنیاد شده، فلسفههائى دارد كه یكى از مهمترین آنها فرار از محیط آلوده و نجات از تاثیرات سوء آن است.
هجرت، بر خلاف آنچه بعضى مىپندارند، مخصوص آغاز اسلام نبوده بلكه در هر عصر و زمانى جارى است كه اگر مسلمانان در محیطهاى آلوده به شرك و كفر و فساد باشند و عقائد یا اخلاق آنها به خطر بیفتد، باید از آنجا مهاجرت كنند. در حدیثى از پیامبراكرم صلى الله علیه و آله مىخوانیم: <من فربدینه من ارض الى ارض وان كان شبرا من الارض استوجب الجنة وكان رفیق محمد صلى الله علیه و آله وابراهیم علیه السلام ; كسى كه براى حفظ آئین خود از سرزمینى به سرزمین دیگر - اگر چه به اندازه یك وجب فاصله داشته باشد - مهاجرت كند، مستحق بهشت مىگردد و همنشین محمد صلى الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام (دو پیامبر بزرگ مهاجر) خواهدبود! (4)
تكیه بر مقدار شبر (مقدار یك وجب) دلیل بر اهمیت فوقالعاده این مساله است كه به هر مقدار و در هر عصر و زمان مهاجرت انجام گیرد، هماهنگى با پیامبراسلام صلى الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام حاصل خواهد شد.
كوتاه سخن این كه، در هر عصر و زمان، محیط در ساختن شخصیت و اخلاق انسانها مؤثر بوده است و پاكى و یا ناپاكى محیط، عامل تعیین كنندهاى محسوب مىشود; هر چند مساله، جنبه جبرى ندارد. بنابراین، براى پاكسازى اخلاق و پرورش ملكات فاضله، یكى از مهمترین امورى كه باید مورد توجه قرار گیرد، مساله پاكسازى محیط است.
و اگر محیط به قدرى آلوده باشد كه نتوان آن را پاك كرد، باید از چنین محیطى مهاجرت نمود.
آیا هنگامى كه حیات مادى انسان در یك محیط به خاطر آلودگى به خطر بیفتد، از آن جا هجرت نمىكند؟ پس چرا هنگامى كه حیات معنوى و اخلاقى او كه از حیات مادى ارزشمندتر استبه خطر افتد، به عذر این كه این جا زادگاه من است، تن به انواع آلودگیهاى خود و خانواده و فرزندانش بدهد و مهاجرت نكند!
بر تمام علماى اخلاق لازم است كه براى پرورش فضائل اخلاقى برنامههاى مؤثرى براى پاكسازى محیط بیندیشند; چرا كه بدون آن، كوششهاى فردى و موضعى كم اثر خواهد بود.
موضوع دیگرى كه تاثیر عمیق آن به تجربه ثابتشده و همه علماى اخلاق و تعلیم و تربیت اتفاق نظر دارند، مساله معاشرت و دوستى است. غالبا دوستان و معاشران ناباب و آلوده سبب آلودگى افراد پاك شدهاند; عكس آن نیز صادق است، زیرا بسیارى از افراد پاك و قوىالاراده توانستهاند بعضى از معاشران ناباب را به پاكى و تقوا دعوت كنند. با این اشاره به قرآن باز مىگردیم و اشاراتى را كه قرآن به این مساله دارد با هم مىشنویم:
1- ومن یعش عن ذكر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین - وانهم لیصدونهم عن السبیل ویحسبون انهم مهتدون - حتى اذا جاءنا قال یالیتبینى وبینك بعد المشرقین فبئس القرین. (5)
2- قال قائل منهم انى كان لى قرین - یقول اءنك لمن المصدقین - اءذامتنا وكنا ترابا وعظاما اءنالمدینون - قال هل انتم مطلعون - فاطلع فراه فى سواء الجحیم - قال تالله ان كدت لتردین - ولولا نعمة ربى لكنت من المحضرین. (6)
3- ویوم یع-ض الظالم على یدیه ی-قول یال-یتنى ات-خذت مع الرسول سبیلا - یا ویلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا - لقد اضلنى عن الذكر بعد اذجآءنى وكان الشیطان للانسان خذولا. (7)
ترجمه:
1- و هر كس از یاد خدا روى گردان شود شیطان را به سراغ او مىفرستیم پس همواره قرین اوست - و آنها [ شیاطین] این گروه را از یاد خدا باز مىدارند در حالى كه گمان مىكنند هدایتیافتگان حقیقى آنها هستند! - تا زمانى كه (در قیامت) نزد ما حاضر شود مىگوید: اى كاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود; چه بد همنشینى بودى!
2- كسى از آنها مىگوید: <من همنشینى داشتم - كه پیوسته مىگفت آیا (به راستى) تو این سخن را باور كردهاى - كه وقتى ما مردیم و به خاك و استخوان مبدل شدیم، (بار دیگر) زنده مىشویم و جزا داده خواهیم شد؟! - (سپس) مىگوید آیا شما مىتوانید از او خبرى بگیرید؟ - اینجاست كه نگاهى مىكند، ناگهان او را در میان دوزخ مىبیند - مىگوید: به خدا سوگند نزدیك بود مرا (نیز) به هلاكتبكشانى! - و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نیز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم!
3- و (به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دستخود را (از شدت حسرت) به دندان مىگزد و مىگوید: <اى كاش با رسول (خدا) راهى برگزیده بودم! - اى واى بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوستخود انتخاب نكرده بودم! - او مرا از یاد آورى (حق) گمراه ساختبعد از آن كه (یاد حق) به سراغ من آمده بود!» و شیطان همیشه خوار كننده انسان بوده است!
تفسیر و جمعبندى
نخستین آیات كه در بالا آمد گرچه درباره همنشینى شیطان با غافلان از یاد خداست، ولى تاثیر همنشین بد در اخلاقیات و در سرنوشت هر انسانى روشن مىسازد.
نخست مىفرماید: <هر كس از یاد خدا روى گردان شود شیطان را بر او مسلط مىسازیم كه همواره قرین و همنشین او باشد! (ومن یعش عن ذكر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین) (8)
سپس نقش این قرین سوء (همنشین بد) را چنین بیان مىكند كه آنها، یعنى شیاطین، راه هدایت و حركتبه سوى خداوند را به روى آنها مىبندد و آنها را از رسیدن به این هدف مقدس باز مىدارد و غمانگیزتر، این كه در عین گمراهى گمان مىكنند كه هدایتیافتهاند! (وانهم لیصدونهم عن السبیل ویحسبون انهم مهتدون)!
سپس به نتیجه آن پرداخته و مىگوید: روز قیامت كه همه در محضر الهى حاضر مىشوند و پردهها كنار مىرود و حقایق فاش مىشود، این انسان گمراه خطاب به دوست اغواگر شیطانش كرده، مىگوید اى كاش فاصله میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه همنشین بدى هستى! (حتى اذا جاءنا قال یال-یتب-ینى وبین-ك بع-دالمشرقین فبئس القرین)
از این تعبیرات بخوبى استفاده مىشود كه همنشین بد مىتواند انسان را بكلى از راه خدا منحرف سازد; پایههاى اخلاق را بر روى او ویران كند و واقعیتها را چنان دگرگون نشان دهد كه انسان در عین گمراهى خود را در زمره هدایتیافتگان ببیند; و به یقین در چنین حالى امكان هدایت و بازگشتبه صراط مستقیم غیر ممكن است; و زمانى بیدار مىشود و به هوش مىآید كه راه برگشتبكلى بسته شده; حتى از تعبیر آیه استفاده مىشود كه این همنشینان بد در آن زندگى ابدى نیز با او هستند و چه دردآور است كه انسان كسى را كه مایه بدبختى او شده همیشه در برابر خود ببیند و به او گفته شود بیهوده آرزوى جدا شدن از او را مكن شما با هم سرنوشت مشتركى دارید! (ولن ینفعكم الیوم اذ ظلمتم انكم فىالعذاب مشتركون). (9)
شبیه آیات فوق، آیه25 سوره فصلت مىباشد كه مىگوید: <وقیضنا لهم قرنآء فزینوا لهم ما بین ایدیهم وما خلفهم وحق علیهم القول فىامم قدخلت من قبلهم من الجن والانس انهم كانوا خاسرین; ما براى آنها همنشینانى (زشتسیرت) قرار دادیم كه زشتیها را از پیش رو و پشتسر آنها در نظرشان جلوه دادند; و فرمان الهى درباره آنان تحقق یافت و به سرنوشت اقوام گمراهى از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار شدند; آنها مسلما زیانكار بودند!»
در بخش دوم از این آیات، از كسانى سخن مىگوید كه همنشین بدى داشتند كه پیوسته در گمراهى آنها مىكوشیدند ولى آنها به لطف و رحمت الهى و با تلاش و كوشش توانستهاند خود را از چنگال وسوسه آنها رهائى بخشند در حالى كه تا لب پرتگاه پیش رفته بودند; در اینجا نیز سخن از تاثیر فوقالعاده همنشین بد در شكلگیرى عقائد و اخلاق انسان است ولى در عین حال چنان نیست كه انسان مجبور باشد و نتواند با تلاش و كوشش، خویشتن را نجات دهد; مىفرماید: در روز قیامتبعضى از بهشتیان به بعضى دیگر مىگوید من در دنیا همنشینى داشتم كه پیوسته به من مىگفت آیا به راستى تو این سخن را باور كردهاى كه وقتى ما مردیم و خاك شدیم و استخوان پوسیده شدیم، بار دیگر زنده مىشویم و به جزاى اعمال خود مىرسیم (ولى من به فضل الهى تسلیم وسوسههاى او نشدم و در ایمان خود ثابت قدم ماندم!)
(فاقبل بعضهم على بعض یتسآءلون - قال قائل منهم انى كان لى قرین - یقول ءانك لمن المصدقین - ءاذامتنا وكنا ترابا وعظاما ءانالمدینون) (10)
در این هنگام او به فكر همنشین نااهل قدیمى خود مىافتد و به جستجو برمىخیزد و از همان اوج بهشت نگاهى به سوى دوزخ مىافكند و ناگهان او را در وسط جهنم مىبیند (فاطلع فراه فى سوآء الحجیم)
به او مىگوید به خدا سوگند نزدیك بود مرا نیز به هلاكتبكشانى و همچون خودت بدبخت كنى و اگر لطف الهى و نعمت پروردگارم شامل حال من نبود من نیز امروز در آتش دوزخ احضار مىشدم (قال تالله ان كدت لتردین ولولا نعمت ربى لكنت من المحضرین).
مجموع این آیات بخوبى نشان مىدهد كه همنشین بد، انسان را تا لب پرتگاه دوزخ مىبرد و اگر ایمان قوى و تقوا و لطف پروردگار نباشد در آن پرتگاه سقوط مىكند!
در سومین بخش از آیات مورد بحث، سخن از تاسف و تاثر عمیق ستمگران در قیامت است كه از انتخاب دوستان ناباب تاسف مىخورند; چرا كه عامل اصلى بدبختى خود را در رفاقتبا آنان مىبینند; مىفرماید: و (به خاطر آور) روزى را كه ظالم دستخویش را از (شدت حسرت) به دندان مىگزد و مىگوید: اى كاش (با رسولخدا) راهى برگزیده بودم! اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه) را دوستخود انتخاب نكرده بودم! او مرا از یادآورى (حق) گمراه ساختبعد از آن كه (یاد حق) به سراغ من آمده بود! و شیطان همیشه خوار كننده انسان بوده است! (ویوم یعض الظالم على یدیه یقول یالیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا - یا ویلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا - لقد اضلنى عن الذكر بعد اذجآءنى وكان الشیطان للانسان خذولا)
به این ترتیب، ستمگران در قیامت، نخست از ترك رابطه با پیامبر شدیدا اظهار تاسف مىكنند، و سپس از ایجاد رابطه با افراد آلوده و فاسد; و بعد با صراحت، عامل اصلى گمراهى خود را همین دوستان منحرف و آلوده معرفى مىكنند! و حتى تاثیر آنها را بالاتر از تاثیر پیامهاى الهى (البته در بیمار دلان) مىشمرند; و از تعبیر آخرین آیه، استفاده مىشود كه دوستان بد جزء لشكر شیطانند; و یا به تعبیر دیگر، از شیاطین انس محسوب مىشوند.
قابل توجه اینكه، در این آیات تاسف این گروه را با جمله <یعض الظالم على یدیه; ظالم هر دو دستخود را به دندان در آن روز مىگزد» بیان فرموده; و این آخرین مرحله تاسف است; و این در موارد ضعیفتر، انسان انگشتخود را به دندان مىگیرد و در مرحله بالاتر، پشت دست را به دندان مىگزد و در مراحل شدید هر دو دستخود را یكى بعد از دیگرى به دندان مىگزد; و در حقیقت این یك نوع انتقام گیرى از خویشتن است كه چرا كوتاهى كردم و با دستخود وسائل بدبختى خویش را فراهم كردم!
آنچه از آیات فوق و بعضى از آیات دیگر قرآن بخوبى استفاده مىشود این است كه دوستان و معاشران و همنشینان در سعادت و شقاوت انسان تاثیر فوقالعادهاى دارند; نه تنها اخلاق و رفتار افراد را تحت تاثیر قرار مىدهند، كه در شكلگیرى عقائد آنها مؤثرند; اینجاست كه یك استاد اخلاق باید همواره با دقت تمام افراد تحت تربیتخود را از این نظر مورد توجه قرار دهد; مخصوصا در عصر و زمان ما كه نشر وسائل فساد از طریق دوستان ناباب به صورت وحشتناكى در آمده و یكى از سرچشمههاى اصلى انواع انحرافات را تشكیل مىدهد.
در این زمینه احادیثبسیار گویایى از پیغمبراكرم صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام به ما رسیده است.
در حدیثى از پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله تا آنجا به این مساله اهمیت داده شده كه مىفرماید: <انسان بر همان دینى است كه دوست و رفیقش از آن پیروى مىكند; المرء على دین خلیله وقرینه» (11)
همین معنى را امام صادق علیه السلام با استفاده از كلام پیامبر به گونه دیگرى بیان كرده است; مىفرماید: <لاتصحبوا اهل البدع ولاتجالسوهم فتصیروا عند الناس كواحد منهم قال رسول الله صلى الله علیه و آله: المرء على دین خلیله وقرینه; با بدعتگذاران رفاقت نكنید و با آنها همنشین نشوید كه نزد مردم همچون یكى از آنها خواهید بود! رسولخدا فرمود: انسان پیرو دین دوست و رفیقش مىباشد!» (12)
همین معنى در حدیث دیگرى از امام علىبنابىطالب علیهما السلام به صورت تاثیر متقابل بیان شده است; مىفرماید: <مجالسة الاخیار تلحق الاشرار بالاخیار ومجالسة الابرار للفجار تلحق الابرار بالفجار; همنشینى با خوبان، بدان را به خوبان ملحق مىكند; و همنشینى نیكان با بدان، نیكان را به بدان ملحق مىسازد!» و در ذیل این حدیث جمله پرمعنى دیگرى آمده، مىفرماید: <فمن اشتبه علیكم امره ولم تعرفوا دینه فانظروا الى خلطائه; كسى كه وضع او بر شما مبهم باشد، و از دین او آگاه نباشید، نگاه به دوستان و همنشینانش كنید (اگر همنشین با دوستان خداست او را از مؤمنان بدانید; و اگر با دشمنان حق است، او را از بدان بدانید!) (13)
در بعضى از روایات این معنى با تشبیه روشنى بیان شده مىفرماید: <صحب-ة الاش-رار تكسب الشر كالریح اذا مرت بالنتن حملت نتنا; همنشینى با بدان موجب بدى مىگردد; همچون بادى كه از جایگاه متعفن و آلوده مىگذرد; بوى بد را با خود مىبرد. (14)
از تعبیرات بالابخوبى استفادهمىشود همانگونه كهمعاشرت با بدان زمینههاى بدى را فراهممىسازد،معاشرت با نیكان نور هدایت و فضائل اخلاقى را در دل انسان مىافزوزد.
در حدیثى از امیرمؤمنان مىخوانیم: <عمارة الق-لوب فى معاشرة ذوى العقول; آبادى دلها در معاشرت با صاحبان عقل و خرد است!» (15)
و در تعبیر دیگرى از همان حضرت آمده است: <معاشرة ذوى الفضائل حیاة القلوب; همنشینى با ارباب فضیلت، مایه حیات دلها است!» (16)
تاثیر مجالست و همنشینى و روحیات دوستان در انسان به اندازهاى است كه در حدیثى از حضرت سلیمان علیه السلام مىخوانیم: <لاتحكموا على رجل بشىء حتى تنظروا الى من یصاحب فانما یعرف الرجل باشكاله واقرانه; وینسب الى اصحابه واخدانه; درباره كسى قضاوت نكنید تا نگاه كنید با چه كسى همنشین است; چرا كه انسان را به وسیله دوستان و همنشینهایش مىتوان شناخت; و او نسبتى با اصحاب و یارانش دارد.» (17)
در حدیث جالبى از لقمان حكیم در باب نصایحى كه به فرزندش مىكرد، مىخوانیم: <یابنى صاحب العلماء، واقرب منهم، وجالسهم وزرهم فى بیوتهم، فلعلك تشبههم فتكون معهم; فرزندم با دانشمندان دوستى كن! و به آنها نزدیك باش! و همنشینى كن! و به زیارت آنها در خانههایشان برو! باشد كه شبیه آنها شوى، و با آنها (در دنیا و آخرت) باشى!» (18)
كوتاه سخن اینكه، در احادیث اسلامى، تعبیرات فراوان پرمعنایى در زمینه تاثیر و تاثر دوستان از یكدیگر و شباهت اخلاقى آنها با هم، مىخوانیم كه اگر تمام آنها گرد آورى شود، بحث مشروحى را تشكیل مىدهد.
براى حسن ختام، این سخن را با حدیث كوتاه و پرمعنایى از على علیه السلام پایان مىدهیم; امام در وصایایش به فرزندش امام حسن مجتبى علیه السلام فرمود:
<قارن اهل الخیر، تكن منهم، وباین اهل الشر تبن عنهم; با نیكان قرین و همنشین باش تا از آنها شوى! و از بدان جدایى اختیار كن تا (از بدیها) جدا شوى!» (19)
مىگویند: بهترین دلیل بر امكان چیزى وقوع آن است; در موضوع مورد بحث، مشاهده نمونههاى عینى كه معاشرت با بدان سرچشمه انواع انحرافات اخلاقى مىشود، و معاشرت با نیكان در پاكسازى روح و جان انسان اثر مىگذارد، بهترین دلیل براى بحث مورد نظر است.
این تشبیه قدیمى، كه اخلاق زشت و بد همانند بیماریهاى واگیردار است، كه بسرعتبه نزدیكان و همنشینان سرایت مىكند، تشبیه صحیح گویایى است، مخصوصا در مواردى كه بر اثر كمى سن و سال یا كمى معلومات و یا سستى ایمان و اعتقاد مذهبى، زمینههاى روحى براى پذیرش اخلاق دیگران آماده است، معاشرت این گونه افراد با افراد آلوده سم مهلك و كشندهاى است.
بسیار دیده شده است كه سرنوشت افراد خوب و بد، بر اثر معاشرتها بكلى دگرگون شده، و مسیر زندگانى آنها تغییر یافته است; و این امر دلائل مختلفى از نظر روانى دارد:
1- از جمله مسائلى كه روانكاوان در مطالعات خود به آن رسیدهاند وجود روح محاكات در انسانها است; یعنى، افراد، آگاهانه یا ناآگاه، آنچه را در دوستان و نزدیكان خود مىبینند، حكایت مىكنند; افراد شاد بطور ناآگاه شادى در اطرافیان خود مىپاشند و <افسرده دل افسرده كند انجمنى را».
افراد مایوس، دوستان خود را مایوس، و افراد بدبین، همنشینان خود را بدبین بار مىآورند، و همین امر سبب مىشود كه دوستان با سرعت در یكدیگر تاثیر بگذارند.
2- مشاهده بدى و زشتى و تكرار آن، از قبح آن مىكاهد و كم كم به صورت یك امر عادى در مىآید; و مىدانیم یكى از عواملمؤثر در ترك گناه و زشتیها، احساس قبح آن است.
3- تاثیر تلقین در انسانها غیر قابل انكار است; و دوستان بد همنشینان خود را معمولا زیر بمباران تلقینات مىگیرند و همین امر سبب مىشود كه گاه بدترین اعمال در نظر آنان، تزیین یابد و حس تشخیص را بكلى دگرگون سازد.
4- معاشرت با بدان، حس بدبینى را در انسان، تشدید مىكند و سبب مىشود كه نسبتبه همه كس بدبین باشد، و این بدبینى یكى از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد اخلاق است. در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام مىخوانیم: <مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخیار; همنشینى با بدان موجب بدبینى به نیكان مىشود.» (20)
حتى در حدیثى، معاشرت با بدان سبب مرگ دلها شمرده شده، پیامبراكرم صلى الله علیه و آله در این حدیث مىفرماید: <اربع یمتن القلب... ومجالسة الموتى; فقیل له یارسولالله وما الموتى؟ قال صلى الله علیه و آله: كل غنى مسرف; چهار چیز است كه قلب انسان را مىمیراند... از جمله همنشینى مردگان است، عرض شد: منظور از مردگان كیست اى رسولخدا! فرمود: هر ثروتمند اسرافكارى است.» (21)
روشنى این موضوع، یعنى سرایتحسن و قبح اخلاقى از دوستان به یكدیگر سبب شده كه شعرا و ادبا، نیز در اشعار خود هر كدام به نوعى درباره این مطلب داد سخن بدهند.
در یك جا مىخوانیم:
كم نشین با بدان كه صحبتبد گر چه پاكى، تو را پلید كند آفتاب ار چه روشن است آن را پارهاى ابر ناپدید كند
در جاى دیگر آمده است:
با بدان كم نشین كه بدمانى خو پذیر است نفس انسانى
و نیز گفتهاند:
صحبت نیك را زدست مده كه و مه به شود زصحبتبه
اشعار در این زمینه بسیار فراوان است و این بحث را با شعر معروفى از سعدى كه با تكرار هرگز كهنه نشده است پایان مىدهیم:
گلى خوشبوى در حمام روزى رسید از دست محبوبى به دستم بدو گفتم كه مشكى یا عبیرى كه از بوى دل آویز تو مستم بگفتا من گلى ناچیز بودم ولیكن مدتى با گل نشستم كمال همنشین در من اثر كرد وگرنه من همان خاكم كه هستم
همه مىدانیم كه اولین مدرسه براى تعلیم و تربیت كودك محیط خانواده است، و بسیارى از زمینههاى اخلاقى در آنجا رشد و نمو مىكند; محیط سالم یا ناسالم خانواده تاثیر بسیار عمیقى در پرورش فضائل اخلاقى، یا رشد رذائل دارد; و در واقع باید سنگ زیربناى اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.
اهمیت این موضوع، زمانى آشكار مىشود كه توجه داشته باشیم كه اولا كودك، بسیار اثر پذیر است، و ثانیا آثارى كه در آن سن و سال در روح او نفوذ مىكند، ماندنى و پا برجا است!
این حدیث را غالبا شنیدهایم كه امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: <العلم (فى) الص-غر كالنقش فىالحجر; تعلیم در كودكى همانند نقشى است كه روى سنگ كنده مىشود!» (كه سالیان دراز باقى و برقرار مىماند.) (22)
كودك بسیارى از سجایاى اخلاقى را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خویش مىگیرد; شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و مانند آنها، امورى هستند كه به راحتى كودكان از بزرگترهاى خانواده كسب مىكنند; و رذائلى مانند دروغ و خیانت و بىعفتى و ناپاكى و مانند آن را نیز از آنها كسب مىنمایند.
افزون بر این، صفات اخلاقى پدر و مادر از طریق دیگرى نیز كم و بیش به فرزندان منتقل مىشود، و آن از طریق عامل وراثت و ژنها است; ژنها تنها حامل صفات جسمانى نیستند، بلكه صفات اخلاقى و روحانى نیز از این طریق به فرزندان، منتقل مىشود، هرچند بعدا قابل تغییر و دگرگونى است، و جنبه جبرى ندارد تا مسؤولیت را از فرزندان بطور كلى سلب كند.
به تعبیر دیگر، پدر و مادر از دو راه در وضع اخلاقى فرزند اثر مىگذارند، از طریق تكوین و تشریع، منظور از تكوین در اینجا صفاتى است كه در درون نطفه ثبت است و از طریق ناآگاه منتقل به فرزند مىشود، و منظور از تشریع، تعلیم و تربیتى است كه آگاهانه انجام مىگیرد، و منشا پرورش صفات خوب و بد مىشود.
درست است كه هیچ كدام از این دو جبرى نیست ولى بدون شك زمینهساز صفات و روحیات انسانها است، و بسیار با چشم خود دیدهایم كه فرزندان افراد پاك و صالح و شجاع و مهربان، افرادى مانند خودشان بودهاند و بعكس، آلوده زادگان را در موارد زیادى آلوده دیدهایم. بىشك این مساله در هر دو طرف استثنائاتى دارد كه نشان مىدهد تاثیر این دو عامل (وراثت و تربیت) تاثیر جبرى غیر قابل تغییر نیست. با این اشاره به قرآن مجید باز مىگردیم و مواردى را كه قرآن به آن اشاره كرده است، مورد بررسى قرار مىدهیم.
1- انك ان تذرهم یضلوا عبادك و لایلدوا الا فاجرا كفارا (سوره نوح، آیه27)
2- فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و كفلها زكریا (سوره آل عمران، آیه37)
3- ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین - ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم (سوره آل عمران، آیه33 و 34)
4- یا ای-ها الذین آمنوا قوا ان-فسكم واهلیكم نارا و قوده-ا الناس و الحجارة (سوره تحریم، آیه6)
5- یا اخت هارون ما كان ابوك امرء سوء و ما كانت امك بغیا (سوره مریم، آیه28)
ترجمه:
1- چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مىكنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمىآورند!
2- خداوند، او (مریم) را به طرز نیكویى پذیرفت; و بطور شایستهاى، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد); و كفالت او را به <زكریا» سپرد.
3- خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد.
آنها فرزندان (و دودمانى) بودند كه (از نظر پاكى و تقوا و فضیلت) بعضى از بعضى دیگر گرفته شده بودند; و خداوند شنوا و دانا است (و از كوششهاى آنها در مسیر رسالتخود، آگاه مىباشد).
4- اى كسانى كه ایمان آوردهاید! خود و خانواده خویش را از آتشى كه هیزم آن انسان و سنگها است نگه دارید!
5- اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت زن بد كارهاى!
تفسیر و جمعبندى
در نخستین آیهمورد بحث، باز سخن از قوم نوح است، كه وقتى تقاضاى نابودى آنها را به عذاب الهى مىكند، تقاضاى خود را با این دلیل مقرون مىسازد، كه اگر آنها باقى بمانند سایر بندگان تو را گمراه مىكنند،و جز نسلى فاجر و كافر از آنها متولد نمىشود (انك ان تذرهم یضلوا عبادك و لایلدوا الا فاجرا كفارا ).
این سخن ضمن اینكه نشان مىدهد افراد فاسد و مفسد كه داراى نسل تبهكار هستند، از نظر سازمان خلقت، حق حیات ندارند و باید به عذاب الهى گرفتار شوند و از میان بروند، اشاره به این حقیقت است كه محیط جامعه، تربیتخانوادگى، و حتى عامل وراثت مىتواند در اخلاق و عقیده مؤثر باشد.
قابل توجه این كه نوح علیه السلام بطور قاطع مىگوید: تمام فرزندان آنها فاسد و كافر خواهند بود، چرا كه موج فساد در جامعه آنها به قدرى قوى بود كه نجات از آن، كار آسانى نبود; نه این كه این عوامل صد در صد جنبه جبرى داشته باشد و انسان را بىاختیار به سوى خود بكشاند. بعضى گفتهاند آگاهى نوح بر این نكته به خاطر وحى الهى بوده، كه به نوح فرمود: <انه لن یؤمن من قومك الا من قد آمن; جز آنها كه (تاكنون) ایمان آوردهاند، دیگر هیچ كس از قوم تو ایمان نخواهد آورد!» (سوره هود، آیه36)
ولى روشن است این آیه، شامل نسل آینده آنها نمىشود، بنابراین بعید نیست كه نسبتبه نسل آینده بر اساس امور سه گانهاى كه گفته شد (محیط، تربیتخانوادگى و عامل وراثت) قضاوت كرده باشد.
در بعضى از روایات، آمده كه فاسدان قوم نوح هنگامى كه فرزند آنها به حد تمیز مىرسید، او را نزد نوح علیه السلام مىبردند، و به كودك مىگفتند این پیرمرد را مىبینى، این مرد دروغگویى است، از او بپرهیز، پدرم مرا این چنین سفارش كرده (و تو نیز باید فرزندت را به همین امر سفارش كنى)!
و به این ترتیب نسلهاى فاسد، یكى پس از دیگرى مىآمدند و مىرفتند. (23)
در قرآن مجید در داستان حضرت مریم علیها السلام زنى كه از مهمترین و با شخصیتترین زنان جهان است، تعبیراتى آمده كه نشان مىدهد مساله وراثت و تربیتخانوادگى و محیط پرورشى انسان در روحیات او بسیار اثر دارد، و براى پرورش فرزندان برومند پاكدامن باید به تاثیر این امور توجه داشت.
از جمله روحیات مادر اوست كه از زمان باردارى، پیوسته او را از وسوسههاى شیطان به خدا مىسپرد، و آرزو مىكرد از خدمتگزاران خانه خدا باشد و حتى براى این كار نذر كرده بود.
آیه فوق مىگوید: خداوند او را به حسن قبول پذیرفت و به طرز شایستهاى گیاه وجودش را پرورش داد (فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا).
تشبیه وجود انسان پاك به گیاه برومند، اشاره به این حقیقت است كه همان طور كه براى برخوردارى از یك بوته گل زیبا یا یك درخت پرثمر باید نخست از بذرهاى اصلاح شده استفاده كرد و سپس وسائل پرورش آن گیاه را از هر نظر فراهم ساخت، و باغبان نیز باید بطور مرتب در تربیت آن بكوشد، انسانها نیز چنیناند، هم عامل وراثت در روح و جان آنها مؤثر است، و هم تربیتخانوادگى و هم محیط.
و قابل توجه این كه در ذیل این جمله مىافزاید و كفلها زكریا; و خداوند زكریا را براى سرپرستى و كفالت او (مریم) برگزید (24) پیدا استحال كسى كه در آغوش حمایت پیامبر عظیمالشانى است كه خداوند او را براى كفالت او برگزیده است.
و جاى تعجب نیست كه با چنین تربیت عالى، مریم به مقاماتى از نظر ایمان و اخلاق و تقوا برسد كه در ذیل همین آیه به آن اشاره شده:
<كلما دخل علیها زكریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انى لك هذا قالت هو من عند الله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب;
هر زمان زكریا وارد محراب او مىشد، غذاى مخصوصى در آنجا مىدید; از او پرسید اى مریم! این را از كجا آوردهاى؟ گفت: این از سوى خداست; خداوند به هر كس بخواهد، بىحساب روزى مىدهد.»
آرى آن تربیتبهشتى نتیجهاش این اخلاق و غذاى بهشتى است!
در سومین آیهمورد بحث كه در واقع مقدمهاى براى آیهمربوط به مریم و كفالت زكریا محسوب مىشود، باز سخن از تاثیر عامل وراثت و تربیت در پاكى و تقوا و فضیلت است; مىفرماید: خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید و برترى داد; آنها دودمانى بودند كه (از نظر پاكى و فضیلت، بعضى از آنها از بعضى دیگر بودند، و خداوند شنوا و دانا است (ان الله اصطفى آدم و نوحا وآلابراهیم و آل عمران على العالمین - ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم).
گرفته شدن بعضى از آنها از بعضى دیگر، یا اشاره به عامل وراثت است، و یا تربیتخانوادگى و یا هر دو، و در هر حال شاهد گویایى براى مساله مورد بحث، یعنى تاثیر وراثت و تربیت در شخصیت و تقوا و فضیلت است.
در روایاتى كه ذیل این آیه نقل شده است، به این معنى اشاره شده (25) و به هر حال دلالت آیات فوق، بر این كه محیط تربیتى یك انسان و مساله وراثت، تاثیر عمیقى در شایستگیها و لیاقتهاى او براى پذیرش مقام رهبرى معنوى خلق دارد، قابل انكار نیست، و هرگز نمىتوان، این گونه افراد را كه از چنین وراثتها و تربیتهائى برخوردارند، با افراد دیگرى كه از یك وراثت آلوده و تربیت نادرستبرخوردار بودهاند، مقایسه كرد.
در چهارمین آیه، خداوند مؤمنان را مخاطب ساخته و مىگوید: اى كسانى كه ایمان آوردهاید، خود و خانواده خویش را از آتشى كه آتشافروزه و هیزمش انسانها و سنگهاست، بركنار دارید! » (یا ایها الذین آمنوا قوا انفسكم و اهلیكم نارا وقودها الناس والحجارة)
این آیه، به دنبال آیاتى است كه در آغاز سوره تحریم آمده و به همسران پیامبر صلى الله علیه و آله هشدار مىدهد كه دقیقا مراقب اعمال خویش باشند; سپس مطلب را به صورت یك حكم عام مطرح نموده و همه مؤمنان را مخاطب ساخته است.
بدیهى است، منظور از آتش در اینجا همان آتش دوزخ است، و دور داشتن از آن، جز از طریق تعلیم و تربیتخانواده كه موجب ترك معاصى و اقبال بر طاعات و تقوا و پرهیزگارى گردد، نخواهد بود; و به این ترتیب این آیه هم وظیفه سرپرستخانواده را نسبتبه خانواده حتسرپرستى خود روشن مىسازد، و هم تاثیر تعلیم و تربیت را در تقوا و فضائل اخلاقى.
این برنامهاى است كه باید از نخستین سنگ زیر بناى خانواده یعنى از مقدمات ازدواج، سپس نخستین لحظه تولد فرزند آغاز گردد و در تمام مراحل با برنامهریزى صحیح و با نهایت دقت تعقیب شود.
در حدیثى مىخوانیم هنگامى كه آیهفوق نازل شد، یكى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله سؤال كرد: چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ كنیم؟
فرمود:
<تامرهم بما امر الله و تنهاهم عما نهاهم الله ان اطاعوك كنت قد وقیتهم، و ان عصوك كنت ق-د قض-یت ما علیك; آنها را امر به معروف و نهى از منكر كن، اگر از تو پذیرا شوند، آنها را از آتش دوزخ حفظ كردهاى و اگر نپذیرند، وظیفه خود را انجام دادهاى!» (26)
این نكته نیز روشن است كه امر به معروف یكى از ابزار كار براى دور داشتن خانواده از آتش دوزخ است; و براى تكمیل این هدف باید از هر وسیله استفاده كرد و از تمام جنبههاى عملى، روانى و قولى كمك گرفت; حتى بعید نیست آیه، شامل مسائل مربوط به وراثت نیز بشود; مثلا، به هنگام انعقاد نطفه غذاى حلال خورده باشد، و به یاد خدا باشد تا جنین در حال انعقاد نطفه از وراثت مثبتى برخوردار گردد، چرا كه دور نگه داشتن از آتش، همه آنها را شامل مىشود.
پنجمین و آخرین آیهمورد بحث، اشاره به داستان مریم و تولد حضرت مسیح علیه السلام بدون پدر مىكند و مىگوید هنگامى كه مریم نوزاد خود حضرت مسیح را با خود به نزد بستگان و اقوام خویش آورد، آنها از روى تعجب گفتند تو كار عجیب و بدى انجام دادى <اى خواهر هارون! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نیز هرگز آلودگى به اعمال خلاف نداشت (پس تو چرا بدون همسر صاحب فرزند شدى)!» (یا اخت هارون ما كان ابوك امرا سوء و ما كانت امك بغیا)
این تعبیر (مخصوصا با توجه به اینكه قرآن آن را نقل كرده است و عملا به آن صحه نهاده) نشان مىدهد كه تاثیر عامل وراثت از سوى پدر و مادر و همچنین تربیتخانوادگى در اخلاق انسانها از مسائلى بوده كه همه مردم آن را به تجربه دریافته بودند و اگر چیزى بر خلاف آن مىدیدند تعجب مىكردند.
از مجموع آنچه در شرح آیات بالا آمد بخوبى مىتوان نتیجه گرفت كه عامل وراثت و تربیت از عواملمؤثر و مهم در مسائل اخلاقى چه در جنبههاى مثبت و چه در جنبههاى منفى مىباشد.
قیمت فایل فقط 6,900 تومان
برچسب ها : آمادگیهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقى , پاك بودن محیط , دانلود آمادگیهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقى , نقش معاشران و دوستان , معارف , نقش معاشران در روایات اسلامى , الهیات , رابطه اخلاق و تربیتخانوادگى در احادیث اسلامى , تاثیر معاشرت در تحلیلهاى منطقى , تاثیر علم و آگاهى در تربیت , تاثیر تربیت خانوادگى و وراثت در اخلاق